بارانکده

دل های بارانیها


اجبار

پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

گوگوش


که دوباره از تــــــــو رویایی شدم

همه ی دنیا نمیدیدن من و

من کنار تــــــــو تماشایی شدم

از کدوم پنچره می تابی به شب؟!

که شبونه با تــــــــو خلوت می کنم

من خدارو هرشب این ثانیه ها

به تماشای تــــــــو دعوت می کنم

تــــــــو هوایی که برای یک نفس

خودم و از تــــــــو جدا نمی کنم

تــــــــو برای من خودِ غرورمی

من غرورم و رها نمی کنم
.
.
.
تا به اعجاز تــــــــو تکیه می کنم

شکل آغوش تــــــــو می گیره تنم

اون کسی که پیش چشم یک جهان

به رسالت تــــــــو تن میده منم
.
تو هوایی که برای یک نفس

خودم و از تــــــــو جدا نمی کنم

تو برای من خودِ غرورمی

من غرورم و رها نمی کنم

جمعه 22 دی 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

حمیرا

لحظه خدافظی به سینه ام فشردمت

اشک چشمام جاری شد دست خدا سپردمت

دل من راضی نبود به این جدایی نازنین

عزیزم منو ببخش اگه یه وقت آزردمت

گفتی به من غصه نخور میرم و برمی گردم

همسفر پرستوها میشم و بر می گردم

گفتی تو هم مثل خودم غمگینی از جدایی

گفتی تا چشم هم بزنی میرم و بر می گردم

عزیز رفته سفر کی برمی گردی

چشمونم مونده به در کی برمی گردی

رفتی و رفت از چشام نور دو دیده

ای زعالم بی خبر کی برمی گردی

غمگین تر از همیشه به انتظار نشستم

پنجره امیدمو هنوز به روم نبستم

پرستوهای عاشق به خونشون رسیدن

اما چرا عزیز دل هرگز تورو ندیدم

گفتی به من غصه نخور میرم و برمی گردم

همسفر پرستوها میشم و بر می گردم

گفتی تو هم مثل خودم غمگینی از جدایی

گفتی تا چشم هم بزنی میرم و بر می گردم

عزیز رفته سفر کی برمی گردی

چشمونم مونده به در کی برمی گردی

رفتی و رفت از چشام نور دو دیده

ای زعالم بی خبر کی برمی گردی

عزیز رفته سفر کی برمی گردی

چشمونم مونده به در کی برمی گردی

رفتی و رفت از چشام نور دو دیده

ای زعالم بی خبر کی برمی گردی

عزیز رفته سفر کی برمی گردی

چشمونم مونده به در کی برمی گردی

رفتی و رفت از چشام نور دو دیده

ای زعالم بی خبر کی برمی گردی

جمعه 22 دی 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 



هنوزم دستای گرمت جای امنی واسه گریست

تــــو قشنگی مثل بارون من دلم پر از گلایست

هنوزم تو این هیاهو توی این بغض شبونه

منو گنجیشکای خونه دیدنت عادتمونه


پشت پنجره هنوزم چشم به راهت میشینم

ای که بی تــــو خودمو تک و تنها میبینم

پشت پنجره هنوزم چشم به راهت میشینم

ای که بی تــــو خودمو تک و تنها میبینم


ما دو تا پنجره بودیم گفتی که باید بمیریم

دیوارا همه خراب شد ولی ما هنوز اسیریم

ما هنوزم مثل مرداب مسخ آیینه کویریم

ما همونیم که میخواستیم خورشیدو با دست بگیریم

گریه هام حروم شدن کاری بکن

چشم من بیا منو یاری بکن

گریه هام حروم شدن کاری بکن

چشم من بیا منو یاری بکن


وقتی که به تــــو رسیدم.

هنوزم آهو نفس داشت

هنوزم چلچله انگار تو چشاش غم قفس داشت

غزلک گریه نمی کرد تو شبای بی چراغی

منو تــــو هم قصه بودیم از ستاره به اقــاقی

از ستاره به اقـــاقی


حالا اما دیگه وقت رفتنه

جاده اسم منو فریاد میزنه


حالا اما دیگه وقت رفتنه

جاده اسم منو فریاد میزنه


حالا من موندم و یاد کوچه های خالی و خیس

یاد خونه ای که دیگه خیلی وقته مال ما نیست


اگه خاموشم و خسته

اگه از تــــو دور دورم

تکیه کن به من غریبه

من یه کوه پرغرورم

پشت پنجره هنوزم چشم به راهت میشینم

ای که بی تــــو خودمو تک و تنها میبینم

پشت پنجره هنوزم چشم به راهت میشینم

ای که بی تــــو خودمو تک و تنها میبینم

 

جمعه 22 دی 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

دلتنگی معنی ندارد

کاش بودی و میفهمیدی وقت دلتنگی یک آه چه وزنی دارد!

لطفاهی نپرس دلتنگی چه معنی دارد؟!

دلتنگی معنی ندارد... درد دارد

پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:دلتنگی,

  توسط مردبارانی  |
 

خیانت

تنت پیش کسی باشد ودلت در آغوش دیگری هزار خطبه هم بخوانند خیانت است

پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

شکایت

بترکه این لوکس بلاگ که هیچ وقت درست کار نمیکنه

شنبه 16 دی 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

توبه

از بس که شکسته، باز بستم توبه

فریاد همی کند ز دستم توبه

دیروز بتوبه ای شکستم ساغر

و امروز بساغری شکستم، توبه . . .

شنبه 16 دی 1391برچسب:توبه,

  توسط مردبارانی  |
 

فروغ(خیلی قشنگ بود دلم نیامد پستش نکنم)

باز هم قلبی به پایم افتاد

باز هم چشمی به رویم خیره شد

باز هم در گیر و دار یک نبرد

عشق من بر قلب سردی چیره شد

 

باز هم از چشمه ی لبهای من

تشنه ای سیراب شد " سیراب شد

باز هم در بستر آغوش من

رهرویی در خواب شد " در خواب شد

 

بر دو چشمش دیده می دوزم به ناز

خود نمی دانم چه می جویم در او

عاشقی دیوانه می خواهم که زود

بگذرد از جاه و مال و آبرو

 

او شراب بوسه می خواهد زمن

من چه گویم قلب پر امید را

او به فکر لذت و غافل که من

طالبم آن لذت جاوید را

 

من صفای عشق می خواهم از او

تا فدا سازم وجود خویش را

او تنی می خواهد از من آتشین

تا بسوزاند در او تشویش را

 

او به من می گوید ای آغوش گرم

مست نازم کن من دیوانه ام

من به او می گویم ای نا آشنا

بگذر از من " من تو را بیگانه ام

 

 

آه از این دل " آه از این جام امید

عاقبت بشکست و کس رازش نخواند

چنگ شد در دست هر بیگانه ای

ای دریغا " کس به آوازش نخواند

شنبه 16 دی 1391برچسب:فروغ,

  توسط مردبارانی  |
 

فروغ

در دو چشمش گناه می خنديد

بر رخش نور ماه می خنديد

در گذرگاه آن لبان خموش

شعله ئی بی پناه می خنديد



شرمناك و پر از نيازی گنگ

با نگاهی كه رنگ مستی داشت

در دو چشمش نگاه كردم و گفت:

بايد از عشق حاصلی برداشت



سايه ئی روی سايه ئی خم شد

در نهانگاه رازپرور شب

نفسی روی گونه ئی لغزيد

بوسه ئی شعله زد ميان دو لب

شنبه 16 دی 1391برچسب:ببخشید صحنه داره,

  توسط مردبارانی  |
 

باران همیشه زیباست(کفر)

باز باران بی ترانه

باز باران با تمام بی کسی‌های شبانه

می‌خورد بر مرد تنها

می‌چکد بر فرش خانه

باز می‌آید صدای چک چک غم

باز ماتم من به پشت شیشه تنهایی افتاده

نمی‌دانم، نمی‌فهمم

کجای قطره‌های بی کسی زیباست؟

 


نمی‌فهمم، چرا مردم نمی‌فهمند

که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می‌لرزد

کجای ذلتش زیباست؟

نمی‌فهمم


کجای اشک یک بابا

که سقفی از گل و آهن به زور چکمه باران

به روی همسر و پروانه‌های مرده‌اش آرام باریده

کجایش بوی عشق و عاشقی دارد؟

نمی‌دانم


نمی‌دانم چرا مردم نمی‌دانند

که باران عشق تنها نیست

صدای ممتدش در امتداد رنج این دل‌هاست

کجای مرگ ما زیباست؟

نمی‌فهمم


یاد آرم روز باران را

یاد آرم مادرم در کنج باران مُرد

کودکی ده ساله بودم

می‌دویدم زیر باران، از برای نان


مادرم افتاد

مادرم در کوچه‌های پست شهر آرام جان می‌داد

فقط من بودم و باران و گل‌های خیابان بود

نمی‌دانم

کجای این لجن زیباست؟


بشنو از من، کودک من

پیش چشم مرد فردا

که باران هست زیبا، از برای مردم زیبای بالادست

و آن باران که عشق دارد، فقط جاری ست بر عاشقان مست

و باران من و تو درد و غم دارد

خدا هم خوب می‌داند

که این عدل زمینی، عدل کم دارد

شنبه 16 دی 1391برچسب:باران,

  توسط مردبارانی  |
 

عروس من

فلک کور است دل شوریده در شور است

صدای خنده و آواز می آید

ز کوی دلبرم امشب صدای ساز می آید

دلم بی وقفه می لرزد

نمی دانم چرا تنگ است و می ترسد

قدم لرزان به سوی کوچه می آیم

و با خود زیر لب آهسته می گویم

خدا یا ترس من از چیست ؟

عروس جشن امشب کیست ؟

صدای همهمه با ورود شیخ عاقد می شود خاموش

صدای شیخ می آید وکیلم من ؟

جوابم ده وکیلم من ؟

صدای آشنایی بله می گوید و مردم یک صدا با هم مبارک باد می گویند .

خدای من صدای دوست صدای آشنای اوست !

دلم در سینه می لرزد، برای مدتی ساکت، برای مدتی خاموش

و ناگه نعره ام در کوچه می پیچد

مبارک نیست مبارک نیست

نگار من عروس جشن امشب نیست

بگوییدم دروغ است .

آنچه بشنیدم دروغ است

آنچه فهمیدم دروغ است

ولی افسوس صدای نعره ام در ساز می میرد

و داماد سر خوش از نگارم بوسه می گیرد .

فلک کور است، زمین و آسمان کور است .

خدای من چه کس می گوید این سان ساکت و آرام بنشینی ؟

چه کس می گوید این سان بی تفاوت بر لب این بام بنشینی ؟

اگر مردم نمی دانند تو که نادیده می دانی

همین دختر که امشب بله می گوید عروس ماست

عروسی را که امشب ره به سوی حجله می پوید

قسم می خورد عروس ماست

عروس حجله گاه ماست

چه شد آن عهد و پیمانش ؟

کجا رفت آن قسم هایش ؟

به یعنی عهد و پیمان هیچ

وفا و عشق و ایمان هیچ

قسم ها ، اشکها ، حتی خدا هم هیچ ؟

عجب دارم چرا یا رب تو خاموشی ؟

چرا در خود نمی جوشی ؟

000000000000000000000000000000

گرنه کسی این صحنه را می بیند و خاموش می ماند ؟

من امشب از خودم از این دنیا که هیچش اعتباری نیست ، بیزارم .

من امشب سخت بیمارم ، رفیقان باده بردارید و بر بالین این بیمار بگذارید

شما آخر نمی دانید

عروسی را به حجله می رانید که تا دیروز نگارم بود

بهارم بود و در آغوشم قرارم بود .

نمی دانم چرا این آسمان امشب نمی بارد

برای گریه کردن یک بهانه لازم است

این هم بهانه پس چه می خواهد ؟

چرا مردم ره آن خانه را با شوق می پویند ؟

در آن خانه به جز نفرت چه می جویند ؟

بمیرند آن کسانی که امشب یک صدا با هم مبارک باد می گویند .

به عشق و عاشقی سوگند که امشب را مبارک نیست

فلک کور است ، دلم ویران و رنجور است .

نگارم شاد و خندان است

درون حجله گاه بوسه باران است

به دامادش بگویید نو عروسش با کسی هم عهد و پیمان است

شنبه 16 دی 1391برچسب:عروس من,

  توسط مردبارانی  |
 

بازی

 

در شط . . .رنج زندگی

 

تنها اسبی برایم مانده که او هم مات رخت شد!

و من هنوز چون شاهی آواره در کوچه پس کوچه های شهر

دوان دوان در حال گریز از کیش و نیش سربازی سوار..

شنبه 16 دی 1391برچسب:بازی,

  توسط مردبارانی  |
 

نمایشنامه

پلان اول :

بیا جلو !

لبخند بزن !

و با نشانه رفاقت دست بده !

و چند سال بعد ...

پلان آخــر :

رد پا ، کــوچه و آسمــانی کــه همیشه بی موقع گــره اش می گـیرد !

 

شنبه 16 دی 1391برچسب:نمایشنامه,

  توسط مردبارانی  |
 

حالم خوبه خو ب است

به كوری چشم تو هم كه باشد

حالم خوب ِخوب است

اصلا هم دلم برایت تنگ نشده

حتی به تو فكر هم نمیكنم

باران هم تو را دیگر به یاد من نمیآورد

مثل همین حالا كه میبارد...

لابد حالا داری زیر باران قدم میزنی . . .

اما چترت را فراموش نكن ! لباس گرم را هم!

شنبه 16 دی 1391برچسب:متن بارانی,

  توسط مردبارانی  |
 

باران که می بارد

باران که می بارد

یکــی باید باشد به تو زنگ بزند و بگوید چترت را نبرده ای؟

یکی که نگرانت باشد ؛ حتی نگران اینکه زیر بارران به ابن لطیفی خیس نشوی

باران که می بارد یکی باید باشد دست بکشد روی موهایت و آب هارا کنار بزند

اما چند وقتیست که باران دارد می بارد و کسی به من نگفته چترت را برده ای؟

وکسی نبوده دست بکشد تووی موهایم

اصلا همه اینها بهانه ایست که وقتی باران می بارد من یکبار دیگر یاد تو بیفتم ... !

شنبه 16 دی 1391برچسب:باران که می بارد,

  توسط مردبارانی  |
 

بارانکده

 

جمعه 15 دی 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

خداحافظی گریه دار

هنوز نيامده اي خداحافظ ؟ تقصير تو نيست ،

هميشه همين گونه بوده ،

برو اما من پشت سرت نه دست که دل تکان مي دهم

______________

ترا از دور مي بوسم به چشمي تر خداحافظ

مرا باور نکردي مي روم ديگر خداحافظ

مرا لايق نديدي تا بپرسي حال و روزم را

برو با ديگران اي بي وفا دلبر خداحافظ

______________

خداحافظ اي ماه شبهاي تارم

خداحافظ اي درد جانسوز جانم

خداحافظ اي عشق روزاي خوبم

خداحافظ اي شور و شوق حضورم

______________

آمدي چه زيبا ،

گفتم دوستت دارم چه صادقانه ،

پذيرفتي چه فريبنده ،

نيازمندت شدم چه حقيرانه ،

به خاطر يک کلمه مرا ترک کردي

چه ناجوانمردانه ،

واژه غريب خداحافظ به ميان آمد چه بي رحمانه ،

و من سوختم چه عاشقانه ،

______________

ميگويم سلام ، هيچکس جوابم را نميدهد ،

 

پس خدانگهدار ميگويم شايد از سر اتفاق ،

 

يک نفر دست هايش تکان بخورد .

______________

شرر زدي جگرم ، نازنين خداحافظ

شکست بال و پرم ، نازنين خداحافظ

دوان به سوي توبودم ، که از جفا تيري

زد عشق بر کمرم ، نازنين خداحافظ

______________

برو باشد ولي من هم خدا و عالمي دارم ،

من از دنيا گله مندم که از مهر تو کم دارم ،

ببين يک خواهشي دارم مرا در خود کمي حل کن ،

نگو رفتم خداحافظ کمي ديگر معطل کن .

______________

بيخودي متاسف نباش

تو آمده بودي که بروي اصلا!

تو چه مي داني چه ترسي ست

ترس از کوچه ي بعد از خداحافظ؟

______________

اين قصه هم رسيده به پايان خداحافظ

جان شما و خاطره هامان خداحافظ

من ميروم بدون تو اما دعايم کن

در اولين تراوش باران خداحافظ

______________

خداحافظ براي تو چه آسان بود

ولي قلب من از اين واژه لرزان بود

خداحافظ براي تو رهايي داشت

براي من غم تلخ جدايي داشت

______________

طعم ِ خيس ِ اندوه و اتفاق ِ افتاده

يک … آه ! … خداحافظ يک فاجعه ي ساده

خالي شدم از رويا ، حسي منو از من برد

يه سايه شبيه من ، پشت پنجره پژمرد

______________

خدا لعنت کند بر واژه ها حتي خداحافظ !

که يعني آتشي افتاده در من با خداحافظ !

سکوت افتاده مثل رعشه اي بر استخوانهايم

شبيه موج سرد ساحل دريا خداحافظ

 

جمعه 15 دی 1391برچسب:جملات کوتاه خداحافظی,

  توسط مردبارانی  |
 

بارانکده

 

جمعه 15 دی 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

شب رفتن

آخرین شب وقت رفتن بود و من

همچنان در آرزوی ماندنش

او ولی بار سفر را بسته بود

من به امید پشیمان کردنش

ناله ها رنگ جدایی را گرفت

اشک من بر گونه سردم چکید

بی مهابا در میان هق هقم

دست خود بر موج موهایم کشید

پشت هم رگباری از تردید بود

جمله هرگز فراموشم مکن

شعله عشقی میان ما نوشت

با جدایی سرد و خاموشم مکن

دیدم اینجا در سکوت سینه اش

هدیه رفتن برایم مرگ بود

واپسین احساس عاشق بودنش

ریزش تنهایی یک برگ بود

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:متن عاشقانه,

  توسط مردبارانی  |
 

پسر بابا

سلام خمشلکم

زیر بارون داری حال میکنیا شیطون

 

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:پسر بابا,

  توسط مردبارانی  |
 

ماهی حوض

این متن رو ازته دل میگم

خسته ام.......

 

       دلم خواب میخواهد....

 

                    مثل ماهی حوضمان که چند روزیست روی آب خوابیده

 

 

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:شب دلگیر,

  توسط مردبارانی  |
 

دلتنگی

 

عجب شبی شده امشب

کاش یک خیابون پیدا میکردم که توش نم نم بارونو حس کنم  

 و مثل یک مرد بارونی  بیخیال آخره خیابون بشمو قدم بزنم

 و تنها صدایی که به گوشم میرسه صدای قدمهای خسته ی خودم باشه.

چقدر امشب دلم گرفته. 

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:دلتنگی,

  توسط مردبارانی  |
 

شعر کامل مسافر سهراب

دم غروب ، ميان حضور خسته اشيا
 
نگاه منتظري حجم وقت را مي ديد.


و روي ميز ، هياهوي چند ميوه نوبر
 
به سمت مبهم ادراك مرگ جاري بود.
 
و بوي باغچه را ، باد، روي فرش فراغت
 
نثار حاشيه صاف زندگي مي كرد.
 
و مثل بادبزن ، ذهن‌، سطح روشن گل را
 
گرفته بود به دست
 
و باد مي زد خود را.

مسافر از اتوبوس
 
پياده شد: «چه آسمان تميزي!»
 
و امتداد خيابان غربت او را برد.

غروب بود.
 
صداي هوش گياهان به گوش مي آمد.
 
مسافر آمده بود



و روي صندلي راحتي ، كنار چمن
 
نشسته بود:
 
«دلم گرفته ،
 
دلم عجيب گرفته است‌.
 
تمام راه به يك چيز فكر مي كردم
 
و رنگ دامنه ها هوش از سرم مي برد.
 
خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود.
 
چه دره هاي عجيبي !
 
و اسب ، يادت هست ،
 
سپيد بود
 
و مثل واوه پاكي ، سكوت سبز چمن وار را چرا مي كرد.
 
و بعد، غربت رنگين قريه هاي سر راه‌.
 
و بعد تونل ها ،
 
دلم گرفته ،
 
دلم عجيب گرفته است‌.
 
و هيچ چيز ،
 
نه اين دقايق خوشبو،كه روي شاخه نارنج مي شود
 
خاموش ،
 
نه اين صداقت حرفي ، كه در سكوت ميان دو برگ اين
گل شب بوست‌،



نه هيچ چيز مرا از هجوم خالي اطراف
 
نمي رهاند.
 
و فكر مي كنم
 
كه اين ترنم موزون حزن تا به ابد
 
شنيده خواهد شد.»

نگاه مرد مسافر به روي زمين افتاد :
 
«چه سيب هاي قشنگي !
 
حيات نشيه تنهايي است.»
 
و ميزبان پرسيد:
 
قشنگ يعني چه؟
 
- قشنگ يعني تعبير عاشقانه اشكال
 
و عشق ، تنها عشق
 
ترا به گرمي يك سيب مي كند مانوس‌.
 
و عشق ، تنها عشق
 
مرا به وسعت اندوه زندگي ها برد ،
 
مرا رساند به امكان يك پرنده شدن‌.
 
- و نوشداري اندوه؟


- صداي خالص اكسير مي دهد اين نوش‌.

و حال ، شب شده بود.
 
چراغ روشن بود.
 
و چاي مي خوردند.

- چرا گرفته دلت‌، مثل آنكه تنهايي‌.
 
- چقدر هم تنها!
 
- خيال مي كنم
 
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستي‌.
 
- دچار يعني
 
- عاشق‌.
 
- و فكر كن كه چه تنهاست
 
اگر ماهي كوچك ، دچار آبي درياي بيكران باشد.
 
- چه فكر نازك غمناكي !
 
- و غم تبسم پوشيده نگاه گياه است‌.
و غم اشاره محوي به رد وحدت اشياست‌.


- خوشا به حال گياهان كه عاشق نورند
 
و دست منبسط نور روي شانه آنهاست‌.
 
- نه ، وصل ممكن نيست ،
 
هميشه فاصله اي هست .
 
اگر چه منحني آب بالش خوبي است‌.
 
براي خواب دل آويز و ترد نيلوفر،
 
هميشه فاصله اي هست‌.
 
دچار بايد بود:
 
و گرنه زمزمه حيرت ميان دو حرف
 
حرام خواهد شد.
و عشق
 
سفر به روشني اهتراز خلوت اشياست‌.
 
و عشق
 
صداي فاصله هاست‌.
 
صداي فاصله هايي كه
 
- غرق ابهامند.
 
- نه،
 
صداي فاصله هايي كه مثل نقره تميزند
 
و با شنيدن يك هيچ مي شوند كدر.
 
هميشه عاشق تنهاست‌.



و دست عاشق در دست ترد ثانيه هاست‌.
 
و او و ثانيه ها مي روند آن طرف روز.
 
و او و ثانيه ها روي نور مي خوابند.
 
و او و ثانيه ها بهترين كتاب جهان را
 
به آب مي بخشند.
 
و خوب مي دانند
 
كه هيچ ماهي هرگز
 
هزار و يك گره رودخانه را نگشود.
 
و نيمه شب ها ، با زورق قديمي اشراق
 
در آب هاي هدايت روانه مي گردند
 
و تا تجلي اعجاب پيش مي رانند.
 
- هواي حرف تو آدم را
 
عبور مي دهد از كوچه باغ هاي حكايات
 
و در عروق چنين لحن
 
چه خون تازه محزوني‌!

حياط روشن بود


و باد مي آمد
 
و خون شب جريان داشت در سكوت دو مرد.

« اتاق خلوت پاكي است‌.
 
براي فكر ، چه ابعاد ساده اي دارد!
 
دلم عجيب گرفته است‌.
 
خيال خواب ندارم.»
 
كنار پنجره رفت
 
و روي صندلي نرم پارچه اي
 
نشست : «هنوز در سفرم .
 
خيال مي كنم
 
در آب هاي جهان قايقي است
 
و من - مسافر قايق - هزار ها سال است
 
سرود زنده دريانوردهاي كهن را
 
به گوش روزنه هاي فصول مي خوانم
 
و پيش مي رانم‌.


مرا سفر به كجا مي برد؟
 
كجا نشان قدم نا تمام خواهد ماند
 
و بند كفش به انگشت هاي نرم فراغت
 
گشوده خواهد شد؟
 
كجاست جاي رسيدن ، و پهن كردن يك فرش
 
و بي خيال نشستن
 
و گوش دادن به
 
صداي شستن يك ظرف زير شير مجاور ؟
 
و در كدام بهار
 
درنگ خواهد كرد
 
و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد؟

شراب بايد خورد
 
و در جواني يك سايه راه بايد رفت‌،
 
همين‌.

كجاست سمت حيات ؟


من از كدام طرف مي رسم به يك هدهد؟
 
و گوش كن ، كه همين حرف در تمام سفر
 
هميشه پنجره خواب را بهم ميزند.
 
چه چيز در همه راه زير گوش تو مي خواند؟
 
درست فكر كن
 
كجاست هسته پنهان اين ترنم مرموز ؟
 
چه چيز پلك ترا مي فشرد،
 
چه وزن گرم دل انگيزي ؟
 
سفر دراز نبود:
 
عبور چلچله از حجم وقت كم مي كرد.
 
و در مصاحبه باد و شيرواني ها
 
اشاره ها به سر آغاز هوش بر ميگشت‌.
 
در آن دقيقه كه از ارتفاع تابستان
 
به «جاجرود» خروشان نگاه مي كردي ،
 
چه اتفاق افتاد
 
كه خواب سبز ترا سارها درو كردند ؟
 
و فصل ؟ فصل درو بود.
 
و با نشستن يك سار روي شاخه يك سرو
 
كتاب فصل ورق خورد
 
و سطر اول اين بود:



حيات ، غفلت رنگين يك دقيقه «حوا» است‌.

نگاه مي كردي :
 
ميان گاو و چمن ذهن باد در جريان بود.

به يادگاري شاتوت روي پوست فصل
 
نگاه مي كردي ،
 
حضور سبز قبايي ميان شبدرها
 
خراش صورت احساس را مرمت كرد.

ببين ، هميشه خراشي است روي صورت احساس‌.
 
هميشه چيزي ، انگار هوشياري خواب ،



به نرمي قدم مرگ مي رسد از پشت
 
و روي شانه ما دست مي گذارد
 
و ما حرارت انگشت هاي روشن او را
 
بسان سم گوارايي
 
كنار حادثه سر مي كشيم‌. " و نيز" ، يادت هست‌،
 
و روي ترعه آرام ؟
 
در آن مجادله زنگدار آب و زمين
 
كه وقت از پس منشور ديده مي شد
 
تكان قايق ، ذهن ترا تكاني داد:
 
غبار عادت پيوسته در مسير تماشاست .
 
هميشه با نفس تازه راه بايد رفت
 
و فوت بايد كرد
 
كه پاك پاك شود صورت طلايي مرگ‌.

كجاست سنگ رنوس ؟
 
من از مجاورت يك درخت مي آيم
 
كه روي پوست ان دست هاي ساده غربت


اثر گذاشته بود :
 
«به يادگار نوشتم خطي ز دلتنگي.»

شراب را بدهيد
 
شتاب بايد كرد:
 
من از سياحت در يك حماسه مي آيم
 
و مثل آب
 
تمام قصه سهراب و نوشدارو را
 
روانم‌.

سفر مرا به باغ در چند سالگي ام برد
 
و ايستادم تا
 
دلم قرار بگيرد،
 
صداي پرپري آمد
 
و در كه باز شد


من از هجوم حقيقت به خاك افتادم‌.

و بار دگر ، در زير آسمان «مزامير» ،
 
در آن سفر كه لب رودخانه «بابل»
 
به هوش آمدم‌،
 
نواي بربط خاموش بود
 
و خوب گوش كه دادم ، صداي گريه مي آمد
 
و چند بربط بي تاب
 
به شاخه هاي تر بيد تاب مي خوردند.

و در مسير سفر راهبان پاك مسيحي
 
به سمت پرده خاموش «ارمياي نبي»
 
اشاره مي كردند.
 
و من بلند بلند« كتاب جامعه» مي خواندم‌.
 
و چند زارع لبناني



كه زير سدر كهن سالي
 
نشسته بودند
 
مركبات درختان خويش را در ذهن
 
شماره مي كردند.

كنار راه سفر كودكان كور عراقي
 
به خط «لوح حمورابي»
 
نگاه مي كردند.

و در مسير سفر روزنامه هاي جهان را
 
مرور مي كردم‌.

سفر پر از سيلان بود.


و از تلاطم صنعت تمام سطح سفر
 
گرفته بود و سياه
 
و بوي روغن مي داد.
 
و روي خاك سفر شيشه هاي خالي مشروب ،
 
شيارهاي غريزه‌، و سايه هاي مجال
 
كنار هم بودند.
 
ميان راه سفر، از سراي مسلولين
 
صداي سرفه مي آمد.
 
زنان فاحشه در آسمان آبي شهر
 
شيار روشن " جت " ها را
 
نگاه مي كردند
 
و كودكان پي پرپرچه ها روان بودند،
 
سپورهاي خيابان سرود مي خواندند
 
و شاعران بزرگ
 
به برگ هاي مهاجر نماز مي بردند.
 
و راه دور سفر ، از ميان آدم و آهن
 
به سمت جوهر پنهان زندگي مي رفت‌،
 
به غربت تر يك جوي مي پيوست‌،
 
به برق ساكت يك فلس‌،
 
به آشنايي يك لحن‌،


به بيكراني يك رنگ‌.

سفر مرا به زمين هاي استوايي برد.
 
و زير سايه آن «بانيان» سبز تنومند
 
چه خوب يادم هست
 
عبارتي كه به ييلاق ذهن وارد شد:
 
وسيع باش‌،و تنها، و سر به زير، و سخت‌.

من از مصاحبت آفتاب مي آيم‌،
 
كجاست سايه؟

ولي هنوز قدم گيج انشعاب بهار است



و بوي چيدن از دست باد مي آيد
 
و حس لامسه پشت غبار حالت نارنج
 
و به حال بيهوشي است‌.
 
در اين كشاكش رنگين‌، كسي چه مي داند
 
كه سنگ عزلت من در كدام نقطه فصل است‌.
 
هنوز جنگل ، ابعاد بي شمار خودش را
 
نمي شناسد.
 
هنوز برگ
 
سوار حرف اول باد است‌.
 
هنوز انسان چيزي به آب مي گويد
 
و در ضمير چمن جوي يك مجادله جاري است
 
و در مدار درخت
 
طنين بال كبوتر، حضور مبهم رفتار آدمي زاد است‌.

صداي همهمه مي آيد.
 
و من مخاطب تنهاي بادهاي جهانم‌.
 
و رودهاي جهان رمز پاك محو شدن را
 
به من مي آموزند،


فقط به من‌.
 
و من مفسر گنجشك هاي دره گنگم
 
وگوشواره عرفان نشان تبت را
 
براي گوش بي آذين دختران بنارس
 
كنار جاده « سرنات» شرح داده ام‌.
 
به دوش من بگذار اي سرود صبح «ودا» ها
 
تمام وزن طراوت را
 
كه من
 
دچار گرمي گفتارم‌.
 
و اي تمام درختان زينت خاك فلسطين
 
وفور سايه خود را به من خطاب كنيد،
 
به اين مسافر تنها،كه از سياحت اطراف «طور» مي آيد
 
و از حرارت « تكليم» در تب و تاب است‌.

ولي مكالمه ، يك روز ، محو خواهد شد
 
و شاهراه هوا را
 
شكوه شاه پرك هاي انتشار حواس


سپيد خواهد كرد

براي اين غم موزون چه شعرها كه سرودند!

ولي هنوز كسي ايستاده زير درخت‌.
 
ولي هنوز سواري است پشت باره شهر
 
كه وزن خواب خوش فتح قادسيه
 
به دوش پلك تر اوست‌.
 
هنوز شيهه اسبان بي شكيب مغول ها
 
بلند مي شود از خلوت مزارع ينجه‌.
 
هنوز تاجر يزدي ، كنار «جاده ادويه»
 
به بوي امتعه هند مي رود از هوش‌.
 
و در كرانه «هامون» ، هنوز مي شنوي :
 
- بدي تمام زمين را فرا گرفت‌.
 
- هزار سال گذشت‌،
 
- صداي آب تني كردني به گوش نيامد


و عكس پيكر دوشيزه اي در آب نيفتاد.

و نيمه راه سفر، روي ساحل «جمنا»
 
نشسته بودم
 
و عكس «تاج محل» را در آب
 
نگاه مي كردم‌:
 
دوام مرمري لحظه هاي اكسيري
 
و پيشرفتگي حجم زندگي در مرگ‌.
 
ببين‌، دو بال بزرگ

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:شعر کامل مسافر سهراب سپهری,

  توسط مردبارانی  |
 

آرمین

چه لاك خوش رنگی چه آرایشی داری
 
چه دوست پسر خوبی چه آرامشی داری
 
وقتی تو ای اف امی نی دیگه به تو فكر كنه
 
روزی صد بار زنگ بزنه تو رو چك كنه
 
راستی شنیدم تو دیگه از ما خسته شدی
 
شنیدم به یه كسه دیگه ای وابسته شدی
 
به دوست پسر جدیدت، مبارك باشه
 
اصلا مگه میشه سلیقه ی شما بد باشه
 
میگن خیلی با هم خوشین خوب خدا رو شكر
 
یكی هم پیدا شدو دل شما رو برد
 
منم كه واسه رسیدن به تو بی امیدم
 
تا جایی كه یادمه هی دنبالت میدوییدم
 
بذار بگم حالا كه داری میری راحت، بی لیاقت
 
گفتی تا تهش باهاتم ولی دیدی طاقت نیاوردیو
 
یكی دیگه رو جایگزین من آوردیو
 
خیلی راحت تو آبروی منو بردی

یه روزی فقط دستای تو بود تو دستم
 
ولی حالا حسابی وا نمی كنم روت اصلا
 
همه رو میپیچیدمو پاشدی رو دستم
 
خدایی تو وجوده تو احساسی بود اصلا
 
یه روزی فقط دستای تو بود تو دستم
 
ولی حالا حسابی وا نمی كنم روت اصلا
 
همه رو میپیچیدمو پاشدی رو دستم


دیگه برو فكر منم نباش و راحت
 
با هر كی هستی باش منم هواشو دارم
 
هر كی كه با تو یا یه جورایی آشناس با تو
 
با اینكه بد بودی ولی باز شانس با توست
 
چون من حالیمه هنوزم حرمت نون و نمك
 
با اینكه همه حرفای تو دروغ بود و كلك
 
ما كه از همه خوردیم خب میگیم توام روش
 
میتونی این موزیكو بدی با صدای بلند گوش
 
میدونی امثال تو دور و ورم پرن، كوش؟
 
اونكه باب میل منه و من بی تابشم
 
اونكه به چشم نیاد بزرگترین ایرادشم
 
حتی به بدترین شكل بزنن زیرابشم
 
بازم دونسته با دروغاش سیا بشم
 
اونكه به یادش من زیر بارون پیاده شب
 
قدم می زنم اما نیست عین خیالشم
 
من تو فكرشو اون بی استرس می خوابه شب

یه روزی فقط دستای تو بود تو دستم
 
ولی حالا حسابی وا نمی كنم روت اصلا
 
همه رو میپیچیدمو پاشدی رو دستم
 
خدایی تو وجود تو احساسی بود اصلا
 
یه روزی فقط دستای تو بود تو دستم
 
ولی حالا حسابی وا نمی كنم روت اصلا
 
همه رو میپیچیدمو پاشدی رو دستم

شاید طبق معمول با یه شیشه مارتینی مستی
 
یا با دوست پسرت داری توی پارتی می رقصی
 
یا شایدم اونو مثل من آزارش میدی
 
یا خیلی ولو روی تخت ماساژش میدی
 
مثل من حرست میده كه دیوونه بشی؟
 
سرش داد بزنی بگی تو خونه بشین
 
بگی جایی نرو دور همرو خط بكش
 
ولی خودت جلو آینه بكشی خط چشم
 
که به قرارت برسی و تو با اون باشی
 
میگن شیفتش شدی تابع قانوناشی
 
آخه مگه یه آدم تا این حد میشه بی رحم
 
نبودی ببینی تو نبودت چی كشیدم
 
آواره ی كوچه خیابونا شدم
 
عین بی خونه ها درست عین دیوونه ها
 
با خودم حرف می زدم میگفتم بر میگرده میاد میمونه پیشم
 
فكر میكردم میدونی نباشی دیوونه میشم

یه روزی فقط دستای تو بود تو دستم
 
ولی حالا حسابی وا نمیکنم روت اصلا
 
همرو میپیچیدم و پاشدی رو دستم
 
خدایی تو وجوده تو احساسی بود اصلا
 
یه روزی فقط دستای تو بود تو دستم
 
ولی حالا حسابی وا نمیکنم روت اصلا
 
همرو میپیچیدم و پاشدی رو دستم
 
خدایی تو وجوده تو احساسی بود اصلا

شنبه 9 دی 1391برچسب:متن آهنگ مبارک باشه از آرمین,

  توسط مردبارانی  |
 

تقدیم به شما

 

بوس بوس

شنبه 9 دی 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

طراحی مردبارانی

 

شنبه 9 دی 1391برچسب:طراحی,

  توسط مردبارانی  |
 

خداحافظی عاشقانه

ما که خداحافظیمون با جنگ بود، اما

ببین چه خداحافظی میکنن مردم

انگار داره از عشق منفجر میشه

 

خداحافظ تمام سهمم از دنیاخداحافظ طلوع مانده از فردا

کویرم خالی از باران و شبنم خداحافظ تو ای آبی ترین دریا

همیشه قسمتم صبر و جداییست خداحافظ تو ای مانند من تنها

بریدم از همه تا با تو باشم خداحافظ تو ای در حسرت ما

همیشه اولین حرفم تو بودی خداحافظ طنین آخرین آوا

همین جا بود فصل آشنایی خداحافظ خداحافظ همینجا

تو را دست خدایم می سپارم خداحافظ تمام سهمم از دنیا

شنبه 9 دی 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

زود قضاوت نکن تا آخرش بخون

مرد بارانی : داشتم این متنو میخوندم و یک پوزخند زدمو گفتم چه تخیلیه

مگه همچین چیزی هم دیگه وجود داره

به هر حال تا آخرش خوندم

وقتی به آخرش رسیدم پشیمون شدم چرا زود قضاوت کردم.

 

 

زانوهامو بغل كرده بودمو نشته بودم كنار ديوار

ديدم يه سايه افتاد روم

سرم رو آوردم بالا

نگاه كرد تو چشمام، از خجالت آب شدم

تمام صورتم عرق شرمندگي پر كرد

 

گفت:تنهايي

گفتم:آره

گفت:دوستات كوشن؟

گفتم: همشون گذاشتن رفتن

گفتي: تو كه مي گفتي بهترين هستن!

گفتم:اشتباه كردم

گفتي: منو واسه اونا تنها گذاشتي

گفتم:نه

گفتي:اگه نه،پس چرا ياد من نبودي؟

گفتم:بودم

گفتي:اگه بودي،پس چرا اسمم رو نبردي ؟

گفتم:بردم، همين الان بردم

گفتي:آره،الان كه تنهايي،وقت سختي

گفتم:.....(گر گرفتم از شرم-حرفي واسه جواب نداشتم)

ـسرمو اينداختم پايين

گفتم:آره

گفتم:تو رفاقتت كم آوردم،منو بخش

گفتي:ببخشم؟

گفتم:اينقدر ناراحتي كه نمي بخشي منو؟ حق داري

گفتي:نه! ازت ناراحت نبودم! چيو بايد مي بخشيدم؟

تو عزيز تريني واسم،تو تنهام گذاشتي اما تنهات نذاشته بودمو نمي ذارم

گفتم:فقط شرمندتم

گفتي:حالا چرا تنها نشستي؟

گفتم:آخه تنهام

گفتي:پس من چي رفيق؟

من كه گفتم فقط كافيه صدا بزنی منو تا بيام پيشت

من كه گفتم داري منو به خاطر كسايي تنها مي ذاري كه تنهات مي ذارن

اما هر موقع تنها شدي غصه نخور،فقط كافيه صدا بزني منو

من هميشه دوست دارم،حتي اگه منو تنها بزاري،

هميشه مواظبت بودم،تو با اونا خوش بودي،منو فراموش كردي تو اين خوشي

اما من مواظبت بودم،آخه رفيقتم،دوست دارم

ديگه طاقت نياوردم،بغض كردمو خودمو اينداختم بغلت،زار زدم،گفتم غلط كردم

گفتم شرمنده ام،گفتم دوست دارم،گفتم دستمو رها نكن كه تو خودم گم بشم

گفتم دوست دارم...

گفتم: داد مي زنم تو بهترين رفيقيييييييييييييييي

بغلت كردم گفتم:تو بن بست رفيقي

يك كلام،خــــــــــــــــــدا تو بهتريني.

حالا متوجه شدید از چی حرف میزدم

من فکر کردم درباره آدمهاست

با خودم گفتم محاله یک همچین آدمی وجود داشته باشه

البتهحرف من درست بود آدمی  وجود نداره اینجوری باشه

شنبه 9 دی 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

متن مورد علاقه ی مرد بارانی(خسته ام رفیق)

خسته ام رفیق.......

 

                       خسته......

 

                           نه اینکه کوه کنده باشم......

 

                                                                         دل کنده ام

 

دل کندن اگر حادثه ای آسان بود

 

                                               فرهاد بجای بیستون

 

                                                                         دل میکند.

 

شنبه 9 دی 1391برچسب:خسته ام رفیق,

  توسط مردبارانی  |
 

شیدایی

رسم هواداری ما شیدایی و شوریدگیست.

گر یار ما خواهی شدن شوریده و شیدا بیا

 

 

 چهار شمع به آرامی می سوختند.

 

محیط پیرامون آنها آنقدر آرام بود که صدای آنها شنیده می شد.

شمع اول گفت :

من صلح نام دارم

! بنابراین هیچ کس نمیتواند مرا روشن نگه دارد و یقین دارم که

بزودی خاموش خواهم شد .

 

پس شعله ی آن به سرعت کم شد و سپس خاموش شد.

شمع دوم گفت :

من ایمان نام دارم و احساس میکنم که کسی وجود مرا ضروری نمی داند و لازم نیست

بیشتر شعله ور بمانم.

وقتی سخنش به پایان رسید ، نسیم ملایمی وزید و آن را خاموش کرد

نوبت به شمع سوم رسید . او با ناراحتی گفت :

نام من عشق است .من دیگر قدرت روشن ماندن ندارم چون همه مرا کنار گذاشته اند و اهمیت مرا درک

نمی کنند.مردم حتی عشق ورزیدن به نزدیکانشان را نیز فراموش کرده اند.

طولی نکشید که او هم خاموش شد.

ناگهان پسرکی وارد اتاق شد و دید که از ۴ شمع ۳ تا خاموش شدند.

پسرک به آن ۳ شمع خاموش گفت:

شما ها چرا خاموشید؟

مگر قرار نبود تا وقتی که تمام می شوید روشن بمانید؟

و سپس شروع به گریه کرد

ناگهان شمع چهارم که هنوز روشن بود به حرف آمد و گفت:

نگران نباش تا زمانی که من هستم میتوانی به وسیله ی من آن ۳ شمع خاموش را روشن

نام من امید است.

 

 

شنبه 9 دی 1391برچسب:شیدایی,

  توسط مردبارانی  |
 

متن ترانه محسن چاوشی

چشمم به تو وابسته اس

این پنجره بی چشمات

از پلک زدن خسته اس

دلتنگی گنجشکا...


آواز خیابونا

دیدن چی گذشت امروز

دلتنگ یعنی من

یعنی تورو خواستن

دلتنگ یعنی تو

تنهای تنهایی

دلتنگ یعنی تو

پیشم نمیمونی

اما نمیدونی هر لحظه اینجایی

آلونک خوشبختی

این کفتر بغ کرده

دلتنگ تر از هر روز

دنبال تو میگرده

انگار کسی امروز

جز من تو خیابون نیست

انگار که این بارون

بغض من بارونی

دلتنگ یعنی تو

یعنی کنارم باش

هم بیقرارم کن

هم بی قرارم باش

دلتنگ یعنی من

یعنی تورو خواستن

دلتنگ یعنی تو

دلتنگ یعنی من

شنبه 9 دی 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

متن آهنگ نازنین بی قرار از گوگوش

 

اگه این ماه هنوزم، پشتِ ابره

اگه این قصه، پر از آهِ منو تــــــــوست

یه جهان عشق ،در حالِ تپیدن

تو ضمیرِ ناخودآگاه منو تــــــــوست

نازنینِ بیــــقرار، از فریب روزگار، خم به ابروت نیار

گاهی شاید هر کدوم از یک طرف رفتیمُ

این همه حادثه را ،از چشم هم میدیدم

منو تــــــــو پاش بیفته سپر بلای هم میشیمُ

واسه هم زندگیمون را میدیم

نازنین بیـــقرار، از فریبِ روزگار، خم به ابروت نیار

اگه تو پستوی خونه ،عشقُ پنهون کردی

اگه گاهی از کنارِ بغضِ هم رد می شیم

توی هر لحظه این زمستونِ طولانی

ما همیشه فکر برپا کردن آتیــــشیم!!

نازنین بیـــقرار، از فریبِ روزگار، خم به ابروت نیار

شنبه 9 دی 1391برچسب:متن آهنگ نازنین بی قرار از گوگوش,

  توسط مردبارانی  |
 

حمیرا

ای كه مثل من هنوز عاشق و دل باخته ای

ای كه با درد جدایی مثل من ساخته ایی

من تو این شهر قریب فقط به تو فكر می كنم

روز و شب بعد خدا اسم تو رو ذكر می كنم

یادته غروب اون ساحل زیبای شمال

یادته دور شده از نظرم اینهمه سال

دل عاشقم بزار فدای این عشق بشه

بزار ا ین غصه برا عاشقها سرمشق بشه

دل عاشقم بزار فدای این عشق بشه

بزار ا ین غصه برا عاشقها سرمشق بشه

بزار بشه دلم بزار بشه یه دیونه یه بیقرار بشه

مهتاب شبهای منی تو این دیار بی كسی

اینو میدونم عزیزم یه روز به دادم میرسی

مدیون اشكای منی اگه فراموشم كنی

بری به سوی دیگری با غم هم آغوشم كنی

دل عاشقم بزار فدای این عشق بشه

بزار ا ین غصه برا عاشقها سرمشق بشه

دل عاشقم بزار فدای این عشق بشه

بزار ا ین غصه برا عاشقها سرمشق بشه

بزار بشه دلم بزار بشه یه دیونه یه بیقرار بشه

ای كه مثل من هنوز عاشق ودل باخته ای

ای كه با درد جدایی مثل من ساخته ایی

من تو این شهر قریب فقط به تو فكر می كنم

روز و شب بعد خدا اسم تو رورو ذكر می كنم

یادته غروب اون ساحل زیبای شمال

یادته دور شده از نظرم اینهمه سال

دل عاشقم بزار فدای این عشق بشه

بزار ا ین غصه برا عاشقها سرمشق بشه

بزار بشه دلم بزار بشه یه دیونه یه بیقرار بشه

شنبه 9 دی 1391برچسب:متن آهنگ دل عشق حمیرا,

  توسط مردبارانی  |
 

برف بازی

سلام بچه ها جاتون خالی دیروز رفته بودم ماسوله خیلی باحال بود

برف اومده بود درختها سفید شده بودن انگار شکوفه زدن

کلی با بچه های فامیل برف بازی کردیم وطبق معمول من تنها بودم

و بقیه با هم بر علیه من به هر حال خیلی لذت بخش بود.

فقط حیف شد که از اون پله های ماسوله سر خوردمو پام داغون شده.

شانسو ببین توروخدا ،سر خوردم به جای اینکه بیفتم بقل یک حوری

افتادم رو این چوب هایی که باهاش جنازه جا به جا میکنن. 

شنبه 9 دی 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

یک متن واقعا زیبا(سکوت تو جواب همه ی مسأله هاست)

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست

آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

 

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟

«بال» وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مسأله ی دوری و عشق

و سکوت تو جواب همه ی مسأله هاست

پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:سکوت,

  توسط مردبارانی  |
 

به دیدارم بیا هر شب

 
 
 
به دیدارم بیا هر شب ، در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا مانند
 
دلم تنگ است .
 
بیا ای روشن ، ای روشن تر از لبخند
 
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها
 
دلم تنگ است.
 
بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
 
در این ایوان سرپوشیده ، وین تالاب مالامال
 
دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهیها
 
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
 
بیا ای همگناه ِ من درین برزخ
 
بهشتم نیز و هم دوزخ
 
به دیدارم بیا ، ای همگناه ، ای مهربان با من
 
که اینان زود می پوشند رو در خوابهای بی گناهیها
 
و من می مانم و بیداد بی خوابی.
 
در این ایوان سرپوشیده ی متروک
 
شب افتاده ست و در تالاب ِ من دیری ست
 
که درخوابند آن نیلوفر آبی و ماهیها، پرستوها
 
بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
 
بیا ای روشنی ، اما بپوشان روی
 
که می ترسم ترا خورشید پندارند
 
و می ترسم همه از خواب برخیزند
 
و می ترسم همه از خواب برخیزند
 
و می ترسم که چشم از خواب بردارند
 
نمی خواهم ببیند هیچ کس ما را
 
نمی خواهم بداند هیچ کس ما را
 
و نیلوفر که سر بر می کشد از آب
 
پرستوها که با پرواز و با آواز
 
و ماهیها که با آن رقص غوغایی
 
نمی خواهم بفهمانند بیدارند.
 
شب افتاده ست و من تنها و تاریکم
 
و در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند
 
پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی
 
بیا ای مهربان با من !
 
بیا ای یاد مهتابی!

پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:به دیدارم بیا هر شب,

  توسط مردبارانی  |
 

گل من گریه نکن

 

گل من گریه مکن

که در اینه ی اشک تو غم من پیداست

قطره ی اشک تو داند که غم من دریاست

گل من گریه مکن

سخن از اشک مخواه

که سکوتت گویاست

از نگه کردنت احوال تو را می دانم

دل غربت زده ات

بی نوایی تنهاست

من و تو می دانیم

چه غمی در دل ماست

گل من گریه مکن

اشک تو صاعقه است

تو به هر شعله ی چشمان ترم می سوزی

بیش از این گریه مکن

که بدین غمزدگی بیشترم می سوزی

من چو مرغ قفسم

تو در این کنج قفس بال و پرم می سوزی

گل ن گریه مکن

که در ایینه ی اشک تو غم من پیداست

فطره ی اشک تو داند که غم من دریاست

دل به امید ببند

نا امیدی کفرست

چشم ما بر فرداست

ز تبسم مگریز

در دندان تو در غنچه ی لب زیباست

گل من گریه مکن

پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:شعر عاشقانه,

  توسط مردبارانی  |
 

تقدیم به تو

 

 

تقدیم به کسی که میدونم دیگه مال من نیست

پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

اشک

 

 

 

خودمونیما چقدر خوبه آدم وقتی گریه اش میگیره

بتونه بلند بلند گریه کنه نه اینکه از ترس حرفهای مردم

واسه نشنیدن صداش گوش بالششو کر کنه.

پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

باران

دلم باران می خواهد...

 


فقط باران..با یک بغض به اندازه تمام دلتنگی هایم..


بعد تو هم بنشینی کنار پنجره


و هردو باهم..قطره های باران را بشماریم..


یک


دو


سه

...


و بعد اصلا یادمان برود


که همه اینها خیال است..


 


تو


باران

...؟!

 

 


و بعد اصلا یادمان برود


که همه اینها خیال است..


من

تو


باران

...؟!

پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

اجبار

بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی . . .

دلت بگیره ولی دلگیری نکنی . . .

شاکی بشی ولی شکایت نکنی . . .

گریه کنی اما نذاری اشکات پیدا شن . . .

خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری . . .

خیلی حرفارو بشنوی ولی نشنیده بگیری !

خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی . . .
!

پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:اجبار,

  توسط مردبارانی  |
 

نگران نباش

نگـــــــران نباش،

حــــال مـــن خـــــــوب اســت بــزرگ شـــده ام …

دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در دلــــتنگی هـــایم گم شــــوم

آمـوختــه ام، که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش ” زندگیست ”

آمــوختــه ام که دیگــر دلم برای ” نبــودنـت ” تنگ نشــــود…

راســــــتی، بهتــــــــــر از قبل دروغ می گویــــم…

” حــــال مـــن خـــــــوب اســت ” … خــــــوبِ خــــوب…

پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

بارانکده

پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

متن آهنگ گوگوش(هیاهو)



هنوزم دستای گرمت جای امنی واسه گریست

تــــو قشنگی مثل بارون من دلم پر از گلایست

هنوزم تو این هیاهو توی این بغض شبونه

منو گنجیشکای خونه دیدنت عادتمونه


پشت پنجره هنوزم چشم به راهت میشینم

ای که بی تــــو خودمو تک و تنها میبینم

پشت پنجره هنوزم چشم به راهت میشینم

ای که بی تــــو خودمو تک و تنها میبینم


 

ما دو تا پنجره بودیم گفتی که باید بمیریم

دیوارا همه خراب شد ولی ما هنوز اسیریم

ما هنوزم مثل مرداب مسخ آیینه کویریم

ما همونیم که میخواستیم خورشیدو با دست بگیریم

گریه هام حروم شدن کاری بکن

چشم من بیا منو یاری بکن

گریه هام حروم شدن کاری بکن

چشم من بیا منو یاری بکن


وقتی که به تــــو رسیدم
.

هنوزم آهو نفس داشت

هنوزم چلچله انگار تو چشاش غم قفس داشت

غزلک گریه نمی کرد تو شبای بی چراغی

منو تــــو هم قصه بودیم از ستاره به اقــاقی

از ستاره به اقـــاقی


حالا اما دیگه وقت رفتنه

جاده اسم منو فریاد میزنه


حالا اما دیگه وقت رفتنه

جاده اسم منو فریاد میزنه


حالا من موندم و یاد کوچه های خالی و خیس

یاد خونه ای که دیگه خیلی وقته مال ما نیست


اگه خاموشم و خسته

اگه از تــــو دور دورم

تکیه کن به من غریبه

من یه کوه پرغرورم

پشت پنجره هنوزم چشم به راهت میشینم

ای که بی تــــو خودمو تک و تنها میبینم

پشت پنجره هنوزم چشم به راهت میشینم

ای که بی تــــو خودمو تک و تنها میبینم

 

پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:متن آهنگ هیاهوی گوگوش,

  توسط مردبارانی  |
 

ارزان شده ام

پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:طراحی,

  توسط مردبارانی  |
 

عاشق حمیرام

ای مهتاب عشق بتاب

ای باران عشق ببار

ای خورشید محبت بسوزان

بنیاد ننگ و كینه ها را

آی آدما بیایید بشویید گرد و غبار كینه ها را

این همه حرص و طمع برای چی

آخه این دنیا مگه سرای كیست

شاهان همه رفتند كاخا بجا ماندند

شاه و گدا مردند دنیا بجا مانده

مهتاب عشق بتاب ، باران عشق ببار

چه كسی با خود برده ذره ای از مال دنیا را

چه كسی پیمان بسته كه ببینه صبح فردا را

وقتی آدم یه روزی فنا میشه

میمیره روح از بدن جدا میشه

پس دیگه جنگ و جدال واسه چیه

اونیكه مونده تو این دنیا كیه

اونیكه مونده تو این دنیا كیه

شاهان همه رفتند كاخا بجا مانده

شاه و گدا مردند دنیا بجا مانده

مهتاب عشق بتاب ، باران عشق ببار

خدای توانا فراخوانده ما را

سوی آدمیت ، نور حقیقت

خداوند عاشق فراخوانده ما را

به لطف و محبت نه بر خشم و نفرت

ما همه از خاكیم دوباره بر خاكیم

نه باقی مطلق ، نه بام افلاكیم

شاهان همه رفتند كاخا بجا مانده

شاه و گدا مردند دنیا بجا مانده

مهتاب عشق بتاب ، باران عشق ببار

چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:حمیرا,

  توسط مردبارانی  |
 

مرد بارانی:

سلام دوستای گلم یک چت روم آوردم تو بارانکده باحاله اگه خواستیت یک سری بزنید

چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

ساقی

 

چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:ساقی,

  توسط مردبارانی  |
 

 



نیا باران زمین جای قشنگی نیست.... من از اهل زمینم خوب میدانم که اینجا قدر مردم را به جو اندازه میگیرند نیا باران زمین جای قشنگی نیست.... در اینجا گل در عقد زمبور است ولی در سر سودای بلبل دارد. نیا باران رمین جای قشنگی نیست..... نیا
marde_barani0000@yahoo.com


 

 

 مست عالم
 یک دنیا غریبم
 یه وقتایی هست...
 ﻓَﺮﻗﮯ ﻧَﺪﺍﺭَﺩ ﺯِﻧﺪِﮔﮯ ﺑﺎ ﻣَﺮﮒ
 حاضری برام زندگی کنی؟
 مرا ببوس
 با ما در کانال بارانکده همراه باشید،منتظر شما هستیم
 پشت این چهـره ی آرام
 باران تویی
 سه تا دیونه
 سایه سفید
 توروخدا
 یکی بود
 بـا خودم اتمـــــــام حُجــَــت مــی کنم
 باران
 آخرین آرزو
 میترسم تنهاشم
 تو بارون که رفتی
 بی خــــــــــیال قلبی که
 متن عاشقانه
 سیاوش
 تو رفتی
 ارزشش رو نداشت
 تو بی من
 عاشقانه
 اسمس
 عاشقانه
 باران
 غمگین
 شروع
 جملات غمگین
 عطر تنت
 باران زده
 مطالب بارانکده
 مطالب بارانکده
 بارانکده
 فلانی
 بارانکده(1)
 سارا
 تنهایی

 

بهمن 1395
مرداد 1395
تير 1395
تير 1394
آبان 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390

 

مردبارانی

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بارانکده و آدرس barankd.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





بارانکده(میهن بلاگ)
باران گرافیک
گالری عکس رویایی
پروانه ها
نور عشق
دختر بارانی
سپنتا
♥کلبه♥
عاشق تنها
زندگی عشقی
ناگفته ها(داداش آرش)
هیچکس همراه نیست(تنهای اول)
اشعار عاشقانه
دختر از جنس بارون
☂شب بارانی☂
زیر باران
دل شکسته
حرفهایی برای نگفتن
دنیای بازی های من
اگر تنهاترین تنها شوم بازهم خداهست
کلبه تنهایی من
دختری از جنس باران
بهار
مردبارانی
بارونو
دنياي فهيمه
♂ ♣ عاشــقانه ها ♠ ♀
یخ فروش جهنم
♣*♣*♣دل نوشته هاي تنهاترين عاشق دنيا♣*♣*♣
ღ بـهـتـریـن شـعـرهــایی که خــونـدم ღ
مـحـمـد جـــــان دوسـتـت دارم
***love forever***
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
ماهنامه پرنیان
آسمان آبی
عكس ناياب رپرها
ترنم باران
مردبارانی
بارانکده
مردبارانی
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

Rain 24
نم نم بارون
یادم تورا فراموش
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس

 

RSS 2.0

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 18
بازدید هفته : 1248
بازدید ماه : 1380
بازدید کل : 32480
تعداد مطالب : 691
تعداد نظرات : 205
تعداد آنلاین : 1

Alternative content