بارانکده

دل های بارانیها


تنهایی

 

 

مرد بارانی: تو هم تنهایی؟

 

 

یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:تنهایی,

  توسط مردبارانی  |
 

نامرد

همه گفتن:عشقت داره بهت خیانت می کنه!

گفتم:می دونم!

گفتن:این یعنی دوستت ندارهاااا!

گفتم: می دونم!

گفتن:احمق یه روز میذاره میره تنها میشی !

… گفتم:می دونم!

گفتند:پس چرا ولش نمی کنی..؟!

گفتم:این تنها چیزیه که نمی دونم

یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:نامردی وخیانت,

  توسط مردبارانی  |
 

نامردی

 

 

یادته یه روز بهم گفتی هروقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون

که نکنه نامردی اشکاتو ببینه و بهت بخنده...

گفتم اگه بارون نیومد چی؟ گفتی اگه چشمات بباره آسمون گریش میگیره...

گفتم: یه خواهش دارم وقتی آسمونه چشمام خواست بباره تنهام نذار- گفتی: به چشم,

حالا من دارم گریه میکنم و آسمون نمیباره... تو هم اون دور دورا ایستادی به من میخندی


 

یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:داستان نامردی,

  توسط مردبارانی  |
 

برای دوست خوبم فهیمه

 

 

 آیین عشق بازی در جهان عوض شده ...

                                در عشق سالهاست که فتوا عوض شده ...

                               چشمش بر چشم من بود و دلش پیش دیگری ...

                               گلایه ای نیست " این است رسم دلبری ...

 

 

یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:عشق بازی,

  توسط مردبارانی  |
 

 

هر چند مال من نشدی ولی خیلی چیزا ازت یاد گرفتم......

 

یاد گرفتم به خاطر کسی که دوسش دارم باید دروغ بگم......

یاد گرفتم هیچ کس هیچ وقت ارزش شکستن غرورمو نداره

یاد گرفتم تو زندگیم بدون اینکه بفهمم طرفم چقدر دوسم داره دیشو بی دلیل بشکنم

یاد گرفتم گریه های هیچ کس رو باور نکنم

یاد گرفتم هیچ وقت به کسی فرصت جبران ندم..........

یاد گرفتم احساس و عشق طرفمو زیر پام له کنم......

یاد گرفتم هرروز دم از عاشقی بزنم و خودم عاشق نباشم....

رفتنت از موندنت بهتر شد

بابت همه چیزایی که بهم یاد دادی

ممنونم............

یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

بازیچه

 

 

 

ساده ازت دل می کنم به وقتش

 

آتیش به جونت می زنم به وقتش

 

به وقتش میرم و تنهات میذارم

به وقتش اشک تو رو در میارم

منم بهت دروغ میگم یه روزی

می دونم آتیش می گیری می سوزی

وقتی بهت بدی کنم یه خورده

تازه می فهمی بازی رو کی برده

ساده ازت دل می کنم به وقتش

آتیش به جونت می زنم به وقتش

وقتش که شد بهت میگم کی هستم

بهت میگم منتظر چی هستم

رنگ سیاه زدی به روزگارم

می خوام تلافیشو سرت درآرم

منم می شم مث خودت به زودی

اما بدون مقصرش تو بودی

 

 

 

یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:بازیچه,

  توسط مردبارانی  |
 

اسمس درباره نامردی

 

 

 

از حساب و کتاب بازار عشق هیچگاه سر در نیاوردم

و هنوز نمی دانم چگونه می شود هربار که تو بی دلیل ترکم می کنی

من بدهکارت می شوم . . .

.

.

.

همیشه سکوتم به معنای پیروزی نیست ، گاهی سکوت میکنم تا بفهمی چه بی صدا باختی . . .

.

.

.

مشکل از تو نبود

از من بود

با کسی حرف میزدم

که سمعک هایش را

پیش دیگری جا گذاشته بود . . .

.

.

.

دست از سرم بردار برو / ندارم حوصله ی این حرفارو

همه یادگاریات بخوره تو سرت / نه خودتو میخوام نه دردسرت !

.

.

.

من از عشق گفتم

تو مدل ماشینم را پرسیدی

من از محبت گفتم

تو محل زندگیم را پرسیدی

من از دوست داشتن گفتم

تو وضعیت حسابِ بانکیم را جویا شدی

من از ارزش ها گفتم،ارزش هایی که قیمت ندارند،امّا تو

تو قیمت ارزش ها را با اهن و کاغذ برابر کردی . . .

.

.

.

محبت به نامرد ، کردم بسی / محبت نشاید به هر نا کسی

تهی دستی و بی کسی درد نیست / که دردی چو دیدار نامرد نیست

.

.

.

این که هر بار سرت با یکی گرم باشد دلیل بر ارزش ات نیست

آنقدر بی‌ ارزشی که خیلی‌ها اندازه تو هستند . . .

.

.

.

چه داروی تلخی است ، وفاداری به خائن

صداقت با دروغگو  و مهربانی با سنگدل . . .

.

.

.

یکی را آرزو کردی و رفتی / برایش پرس و جو کردی و رفتی

تو هم تا آبرو از من گرفتی / مرا بی آبرو کردی و رفتی . . .

.

.

.

عاشق شدم و عذاب را فهمیدم / رنجیدن و اضطراب را فهمیدم

در چشم تو عشق را ندیدم اما / معنای دل کباب را فهمیدم

هر روز خطاهای تو را بخشیدم / تا بخشش بی حساب را بخشیدم . . .

.

.

.

دیگر هیچ چیز مشترکی بین ما نیست

تنها آسمانمان یکیست . . .

.

.

.

نمی بخشمت

ولی فراموشت می کنم

همیشه به همین سادکی از ادمای بی ارزش می گذرم . . .

.

.

.

“دوستت دارم”

تکیه کلام تو بود

من بی جهت به آن تکیه داده بودم…!!!

.

.

.

حضورت در کنار من معجزه نبود

نبودنت هم فاجعه نیست

فردا روزِ دیگری برای من خواهد بود

بیشتر از این برایت اشک نخواهم ریخت . . .

یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:اسمس نامردی,

  توسط مردبارانی  |
 

تهی مثل خودم

شنبه 25 شهريور 1391برچسب:تهی,

  توسط مردبارانی  |
 

گل بارون

 

خبری ازت نبود و خیلی بی تاب توبودم

اومدم سراغت اما پر گریه شد وجودم


خیلی دلتنگ توبودم گل مهربون ونازم

نمیدونم چرا اینجام یا اصلا چم شده بازم ؟


اونهمه قول وقرارا اومدم یادت بیارم


اما انگار دیگه راهی واسه برگشتن ندارم


اینجا گل بارونه امشب چقدر این فضا غریبه


چرامن هیچی نمیگم چرا می خندم عجیبه


اخه مجبورم بخندم کسی اشکامو نبینه


حالاکوتا باورم شه سرنوشت من همینه


به نظر میاد که امشب
از قلم افتاده باشم



ارزوم بود که من امشب پیش تو وایساده باشم


چه لباسا ی قشنگی بت میاد چقدر عزیزم


تو میخندی ومن
از دور دارم اشکامو میریزم


خوش سلیقه هم که بودی اره بهتر
از من اونه


سرتره ازم میدونم اونکه میخواستی همونه


تازه فهمیدم حسودم د ست تو تو دست اونه


ای خداانگاری اونم نقطه ضعف مو میدونه


حالاتودست تو حلقه ست دست

اون حلقه تودستات

یامن اشتباه می بینم یا دروغ بود همه حرفات


بله رو بگو گل من توازم خیری ندیدی


ارزوم بود که ببینم توتو رختای سفیدی


حالا هردو حلقه داریم تو تودستت من تو چشمام

توزدی من اما موندم زیر قولت روی حرفا م

بروخوشبخت شی عزیزم

توازم خیری ندیدی

ارزوم بود که ببینم توتورختای سفیدی


بله رو بگو گل من بگوو شرشو بکن

من وزندگی بی تو باورم نمیشه اصلا


داره سردم میشه کم کم خیس
از اشکام لباسم


همه گریه ها موکردم اشکیم نمونده واسم


میزنم بیرون
از اینجا بله رو میگی نباشم


میرم اون بیرون یه گوشه دست
به دامن خدا شم


دست
به دامن خدا شم


بله رو گفتی تموم شد دیگه این اخره کاره


هی میخوام بگم مبارک ولی بغضم نمیذار


هق هقم تبریک من بود.من واسه تو گریه کردم


قطره قطره های اشک و
به تو امشب هدیه کردم

امشب تو جشنت عزیزم نمیدونی چی کشیدم

اما کاش اشکام نبودن تورو باز بهتر می دیدم

دیگه چشمام نمی بینه دستمم نمی نویسه


دلخوشیم همین یه نامه اس

گرچه

اینم خیس خیسه


اخرین جمله نامم اینه ازته وجودم


برو خوشبخت شی عزیزم خیلی عاشق توبودم

شنبه 25 شهريور 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

بهانه

باران بهانه ای بود که زیر چترت تا انتهای کوچه بیایم

کاش نه کوچه انتهایی داشت و نه باران بند می آمد....

جمعه 24 شهريور 1391برچسب:بهانه,

  توسط مردبارانی  |
 

باران

جمعه 24 شهريور 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

تنهایی

سلامتی لوک خوش شانس که همیشه آخرش تنهایی سمت غروب میرفت

با اینکه لوک بود

با اینکه خوش شانس بود

 

 

 

 

 


 

چطور میتوانیم به تاول های پای دلمان بگوییم:تمام راهی که آمدیم،اشتباه بود؟!

 

 

 

 

 

اگه از دست آدم ها، همش تیشه به ریشه ام بود/

نمیمردم واسه اینکه، یکی مثل تو پیشم بود/

شکنجه دیدم از دوریت، که گریه اعترافم شد/

همین دنبال تو گشتن، یه جورایی طوافم شد….!

 

 

لقمه بزرگتر ازدهانت بودم،برای همین بودکه مرا خرد میکردی تا اندازه شوم..

 

 

نه..الان نه..فعلادورت شلوغه..تنهات که گذاشتن یادمن می افتی..

امااونوقت من شرمندم چون احتمالا من اون موقع دیگه تنها

نیستم..!

 

وقتی سرم درد می کند،حتی قرص هم جواب نمیدهد….

من چشمهایت را از کدئین بیشتر قبول دارم..

ازسرزلف توشوریدگی آموخته دل/ وآتش مهرتودرجان من افروخته دل

 

 

دل نیست کبوترکه چوبرخاست نشیند*ازگوشهءبامی که پریدیم،پریدیم

 

 

مرا تابزن!

به قرینه هم تا بزن!!

میخواهم تنها درگیر نیمه خودم باشم!!!.

 

 

جمعه 24 شهريور 1391برچسب:تنهایی,

  توسط مردبارانی  |
 

به سلامتیه خودتون

به سلامتي کسي که وقتي بردم گفت :

اون رفيــــــــــــــــــــــــق منه .......

وقتي باختم گفت : من رفيـــــــــــــــــــــــــــقتم ......

 


*به سلامتي درياچه اورميه...

نه بخاطر اينكه مظلومه فقط به خاطر اينكه هيچ وقتي اجازه نداد كسي توش غرق بشه...

 


*به سلامتي‌ اون بچه‌اي که شيمي‌ درماني کرده همه ی موهاش ريخته،

به باباش ميگه بابا من الان شدم مثل رونالدو يا روبرتو کارلوس؟

باباش ميگه قربونت برم از همه اونا تو خوش تيپ تري ....

 


*به سلامتي همه اونايي که خطشون اعتباريه ولي معرفتشون دايميه!

 

 

*به سلامتي اونايي که به پدر و مادرشون احترام ميذارن و ميدونن تو خونه اي که

بزرگترها کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نميشوند .

 

 

*به سلامتي همه باباهايي که رمز تموم کارتهاي بانکيشون شماره شناسنامشونه...

 

 


*به سلامتي کسي که ديد تو تاکسي بغليش پول نداره

به راننده گفت :پول خورد ندارم مال همه رو حساب کن....!


* به سلامتي بيل!

که هرچه ‌قدر بره تو خاک، بازم برّاق‌تر مي‌شه.


* به سلامتي سيم خاردار!

که پشت و رو نداره

 


* به سلامتي اوني که بي کسه، ولي ناکس نيست

 


* به سلامتي اوني که باخت تا رفيقش برنده باشه


 

* به سلامتي آسمون که با اون همه ستاره اش يه ذره ادعا نداره

در حالی که يه سرهنگ با سه تا ستاره اش دهن عالم و آدمو سرويس کرده

 


*به سلامتی‌ اون پسری که وقتی‌ تو خیابون نگاهش به یه دختر ناز و خوشگل میفته بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب

میگه: اگه آخرشم باشی‌... انگشت کوچیکهٔ عشقم هم نیستی

 


* به سلامتی اونایی که

چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه چشمشون مثل فانوس دریایی نمی چرخه...*

به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات به جای اینکه ترکمون کنن درکمون میکنن...

 

* به سلامتی مداد پاک کن

که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه...

 

* به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست

ولی هنوزم شکستن بلد نیست...

 

 

*به سلامتی مادر...

که وقتی غذا سر سفره کم بیاد اولین کسی که از اون غذا دوس نداره خودشه...

 

*به سلامتی حلقه های زنجیر که زیر برف و بارون میمونن زنگ میزنن ولی هم دیگه رو ول نمیکنن

 

 

* گل آفتابگردان را گفتند: چراشبها سرت را پايين مي اندازي؟ گفت :ستاره چشمک ميزند، نميخواهم به خورشيد خيانت

کنم..........

به سلامتي همه اونايي که مثل گل آفتابگردان هستند

به سلامتیه ابوذر که دلم هواشو کرده

جمعه 24 شهريور 1391برچسب: جمله های سلامتی,

  توسط مردبارانی  |
 

فرزاد فرزین برای من

 

تو به من احتیاج داری و

 

من خسته م از تو بفهم درکم کن

 

فکر نکن دست و پاتو می بندم

 

تو خودت مرد باش ترکم کن


 

دیگه این عشق نیست دیوونه

 

وقتی قلبت برام نمی لرزه

 

چشمتو رو به هر دومون وا کن

 

این یه عادت چقدر می ارزه

 


هی نگو با تو من عوض میشم

 

نگو میشه به عشق برگردم

 

جلوی کی دروغ می بافی

 

بچه من با تو زندگی کردم

 

هر دو تامون مثل یه کوه یخیم

 

همه چی بین ما دوتا سرده

 

به دلت شک نکن عزیز دلم

 

دیگه اون عشق بر نمی گرده

 

خودتم باورت نمیشه ولی

 

بی منم میشه قصه رو سر کرد

 

وقتی عادت کنی به تنهایی

 

خیلی چیزا رو میشه باور کرد

 


هی نگو با تو من عوض میشم

 

نگو میشه به عشق برگردم

 

جلوی کی دروغ می بافی

 

بچه من با تو زندگی کردم

 

بچه سعید با تو زندگی کرده

جمعه 24 شهريور 1391برچسب:مترسک,

  توسط مردبارانی  |
 

سیگار یا تو

 

لب هایم آلزایمر گرفته و لبخند را فراموش کرده است سیگار را میشناسد و بس . . .
همین نزدیکی بود کجاست فندک شکسته ی من ؟

 

 

 

 

 

 

وای بر من !
دیگری من را سوزاند و من ، سیگار را  . . .

 

 

 

 

 

 

اولین سیگار . . .
اولین پیک . . .
اولین عشق . . .
” هرگز فراموش نمیشه ”

 

 

 

 

 

 

سیگار که نمیکشم هوس و بوی سیگار در سرم غوغا میکند  . . .
سیگار که میکشم بوی تو در سرم میپیچد . . .
آخر همه جا به تو می رسم !
با اینکه میدانم دیگر هیچ گاه به تو نمیرسم . . .

 

 

 

 

 

 

“همیشه می گویی ترک کن این سیگارهای لعنتی را ، به تو قول می دهم که به زودی ترک کنم . . .
این خودِ لعنتی را ! ”

 

 

 

 

 

 

با سیگار کشیدن کسی مرد نشد ولی با نامردی خیلی ها سیگاری شدن . . . !

 

 

 

 

 

 

اینجا جای یک دوست کم است
از آن دوست هایی که نارو نمیزنند
از آنهایی که وقتی یک سیگار بماند میگویند : بیا دو ترکه بکشیم
از آنهایی که سر هر پیک حرفهای مردانه میزنند . . .

 

 

 

 

 

 

اینجا روی زمین هیچ چیز عجیب نیست ، حتی اینکه آدم ها ” آرزوهایت را مثل سیگار دود میکنند و به آسمان می فرستند . . . ”

 

 

 

 

 

 

سیگارها برایم دو دسته اند :
سیگارهای قبل از دیدنت و سیگارهای پس از رفتنت !
هر دو برایم حس غریبی دارند :
اولی ، به خاطر دلهره ی نیامدنت
و دیگری از ترسِ دیگر ندیدنت . . .

 

 

 

 

 

 

بی سیگار که می شوم اندکی ، فقط اندکی پول خرج می کنم و دوباره سیگار دارم
اما جوانی ام ، کوه غرورم را خرج کرده ام ، هنوز تو را ندارم . . . !

 

 

 

 

 

 

سیگار اول صبح یعنی ، یا فوق‌العاده خوشحالی یا اصلاً نخوابیده‌ای . . .

 

 

 

 

 

 

گاهی بی دلیلسیگار میکشیم !
گاهی با کلی دلیلسیگار میکشیم !
سیگاری که کشیدنش دلیل دارد ، مرا دود میکند و خاکستری از من به جا می گذارد !

 

 

 

 

 

 

مرد بغض نمیکند . . .
مرد گریه نمیکند . . .
مرد نمی شِکند . . .
فقط سیگاری روشن میکند و آرام و بی صدا لابلای دود و شعر میمیرد . . .

 

 

 

 

 

 

می گن یه نخ سیگار آدم و آروم می کنه . . .
من موندم !! یعنی تو قد سیگارم نبودی . . . ؟

 

 

 

 

 

 

از من پرسید : سیگار را ترک نکردی ؟
گفتم: نه ، کبریت را ترک کرده ام !
سیگار را با سیگار روشن میکنم . . .

 

 

 

 

 

 

یک نخ . . .
یک پاکت . . .
یک عمر هم که سیگار بکشم فایده ندارد !
تا خودم نسوزم ، دلم آرام نمی شود . . .


پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:سیگار,

  توسط مردبارانی  |
 

مزار سعید

 

بر سنگ مزارم بنویس :

زیر این سنگ جوانی خفته ست

با هزاران ای کاش

و دوچندان افسوس

که به هر لحظه عمرش گفته ست

بنویس:

این جوان بر اثر ضربه ی کاری مرده ست...

نه بنویس:

این جوان در عطش دیدن یاری مرده ست...

جلوی روز وفاتم بنویس:

روز قربان شدن عاطفه در چشم نگار

روز پژمردن گل فصل بهار

روز اعدام جنون بر سر دار

روز خوشبختی یار...

راستی شعر یادت نرود

روی سنگم بنویس:

آی گلهای فراموشی باغ!

مرگ از باغچه کوچکمان میگذرد داس به دست

و گلی چون لبخند می برد از بر ما...

پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

عهد

عهد من این بود که هرجا

یار و همتای تو باشم

توی شبهای انتظارت

مرد شبهای تو باشم

چه کنم خودت نخواستی

شب پر سوز تو باشم

تو همه شبهای سردت

آتش افروز تو باشم

عهد من این بود همیشه

یار و غمخوار تو باشم

با همه بی مهری تو

من وفا دار تو باشم

چه کنم خودت نخواستی

شب پر سوز تو باشم

به همه شبهای سردت

آتش افروز تو باشم

 

پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:عهد من,

  توسط مردبارانی  |
 

مردبارنی

سلام

دردو دل:

خسته ام بد جور.

                       رفیق خسته ام.

آره میدونم حالمو پرسیدی؟

  دلیل حرفای غمگینمو خواستی؟

ولی رفیق خسته ام بدون اینکه بتونی اونو تو لهنه صدام یا گفته هام بفهمی!!!

دلیل خیلی داره

از زمینو زمان خسته ام

ماجرا عشقیه،ماجرا ذهنیه،ماجرا دوستامم،ماجرا حرفهامم،ماجرا روزگار،خلاصه بگم ماجرا هر چیزی که فکر میکنی.

رفیق خسته ام

 اگه میبینی هنوز واستادم برای خودم نیست

رفیق دلم گرفته.

دلم یک عالمه بارون میخواد.

نباید اینجا مینوشتم ولی......

پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

حس آخر

*حس اول*

دلم تنگ است

نه خسته است

از چی؟  نمیدانم...!!

*حس دوم*

نفسهایم به شماره افتاده

حالا کوچکترین صدایی در گوشم زمزمه ای آشنا دارد

کلمات مبهم شدند. این واژه چیست؟!

خدایا کجا هستم؟

این چاهی است تاریک یا که تیرگی شبهاست که به چشم من نا آشناست!

 

*حس سوم*

چشمانم را بسته ام. دانه های ریز و درشت مثل ذره های گرد روی چشمم این سو و آنسو می روند

گویا گردهای خرد هستند.

اینجا باد می وزد. افکارم جمع نمی شوند هرکدام را که پیدا میکنم  آن دیگری نیست.

 

*حس چهارم*

صدای سقوط تخته سنگی است از بلندی به ته چاهی پر آب. قطره های آب به هوا پرتاب می شوند

پس ابرها کجا هستند که قطره های باران ببارند

روزگار را بین...

کجا هستند ابرهایی که ببارند بر افکار گره خورده مردم...!!

 

حالا از ته چاهی که خودمان با دستهایمان حفر کردیم قطره ای گاهی می آید

ابرها را دزدیده اند. پنهان کرده اند

چرا؟!!             باران خاک را نم دار می کند...

 

*حس پنجم*

آری درست است بوی خاک که می آید نگران می شوند

ابرها را پنهان کرده اند که مبادا با بوی خاک مردم و افکارشان بیدار شود و بپرسند چرا...

هیچ نگویید زیرا که همین قطره ها هم از شما خواهند گرفت

آنچنان سخت مرگ ابرها را نشاندند که ما بی خبریم...

آنان که بوی خاک را شنیده بودند خوب می دانستند این خاک و باران چیست

آنها صدای قطره ها را روی زمین و آمیزش خاک و باران را دانستند که حالا...

که حالا در گورها خفته اند...

قلبشان فشرده شد از نمناکی زمین از بوی درد و رنج...

 

*حس آخر*

بی خبر تر از شما خود شما هستید که این سیاهی افق که این گداختگی زمین را می بینید

نه! نمی بینید. چشمهایتان را بسته اند

نگاهتان به آسمان تیره نشسته یا به آفتاب سوزان!

آنچنان از آسمان گریخته اند که آبی اش فراموششان شده

در اینجا آسمان آبی نیست...

تاریک است...

پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:مطالب خواندنی,

  توسط مردبارانی  |
 

بارانکده

 

هر روز نیامدنت را بر دیوار خط میکشم...

ببین !

این دیوار لعنتی هم دیگر...

جایی برای خط زدن ندارد

خوش بحال تو!!!!!

یک خط کشیدی تنهـــــــــــــــــــــــــــا

آن هم روی من....

 

پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:باران,

  توسط مردبارانی  |
 

 

 

جنگل هم بود تمام میشد....

دلم اما،

میسوزد و میسوزد و میسوزد..............!!!

 

پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

تصاویری از لحظه های بارانی

 

 

پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:تصاویری از لحظه های بارانی,

  توسط مردبارانی  |
 

ای کاش

 

ای کاش قصه ی ما می شد دوباره آغاز

      می شد قفـس نباشه این آسمان پرواز

      ای کاش باغ خـالی غرق ترانه می شد

      هرشعربانگاهت یک عــاشقانه می شد

      می شد که این کـــــبوتر پر واکند دوباره

      از خواب سرخ خورشیدتاخنده ی ستاره

      خوب هنوز ودیروز!خستـــه از غــــــــرورم

  دریای دردم امـــــا،می سوزم وصــــــبورم

پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

برایی تو

در این تکرار بارانی

دلم...

چتر میخواهد

و خیابانی به درازای تنهاییم

که بغضم را زیر آن قدم بزنم

شاید کسی بی چتر در انتهای خیابان

دلش گرفته باشد...

 

 

سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

دزد،نه بلکه درد

وقتی فقر بشر را وادار کند که از

دیوار یتیم خانه ای بالا برود

آنگاه است که...

میفهمیم "دزد" غلط املایی کلمه ی

درد

است...

"دکتر شریعتی"

 

 

سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

بازیچه

آدم ها بازی کردن را دوست دارند

این تو هستی که انتخاب میکنی

هم بازی شون باشی...

یا اسباب بازی شون...

سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

راه رفتن

کسی که یک بار رفته

اگر هم برگرده یادت باشه:

"دیگه راه رفتن رو یاد گرفته"...

سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

دهقان فداکار

آهای دهقان فداکار:

 

تو در دورانی بزرگ شدی که مردی برهنه شد

تا زنان و کودکان زنده بمانند...

و من در زمانی نفس میکشم

که زنی برهنه میشود

تا خود و کودکانش از گرسنگی نمیرند...

سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

لحضات بارانی

 

سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

مرد بارانی

 سهراب گفتی:چشمها را باید شست....

شستم ولی !....

گفتی:جور دیگر باید دید....

دیدم ولی !...

گفتی زیر باران باید رفت....

رفتم ولی !....

او نه چشمهای خیس و شسته ام را..نه نگاه دیگرم را...هیچ کدام را ندید!!!!!

فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت:

دیوانه باران ندیده......

سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:بارانی,

  توسط مردبارانی  |
 

لحضات بارانی

 

 

 

 

 

سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:تصاویر زیبا از باران,

  توسط مردبارانی  |
 

بدون مضمون

 

یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

گریه کن

 

یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

ابوذر

سلام داداشی

دلم یک دنیا برات تنگ شده

خیلی وقته دیر کردمو نتونستم بیام سره خاکت.

داداشی منو ببخش که نتونستم بیام.

خیلی دلم برات تنگه ببخش که بی وفام ولی به جونه بابام همیشه یادتم.

دوستت دارم ابوذر جونم

میام به همین زودی میام.

غصه نخوریا داداشی من همیشه به یادتم.

امیدوارم خدا اجازه بده که این مطالبو بخونی.

ابوذر زندگی بدجور به مشکلات گره خورده

کاش.............

بیخیال  عشقه داداش

دوست داره تو داداش سعید 

شنبه 18 شهريور 1391برچسب:ابوذر,

  توسط مردبارانی  |
 

نگاه بارانی

می نویسم از نگاه بـــــــــــــــــــــــــــــــــــاران

      که چقدر خیس و مرطوب اســـــــــــــــــــــــت

            از نگاه کودکی دو سالــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

                  که دنیا برایش خیلی بزرگ اســــــــــــــــــــت

            از نگاه پیر مردی که خـــــــــــــــــــــــــــــــود را

      آماده رفتن کرده وخوشحال اســــــــــــــــــــت

می نویسم از تبار بــــــــــــــــــــــــــــــــــــاران

      از پرندگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان آزاد

            از نگاه آجری زنبور که با آن نگــــــــــــــــــــــاه

                  زیبایی را بهتر از ما دیــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

            می نویسم از سکوتی که آغاز عشق است

      از بهاری که نو اســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

از سپید ه های آسمان آبــــــــــــــــــــــــــــــی

      از چشم انداز های مهربانـــــــــــــــــــــــــــــی

            اینها زیبایی است که می نویســـــــــــــــــــم

                  این نگاه  بارانیست که می نویســــــــــــــــــم

شنبه 18 شهريور 1391برچسب:نگاه بارانی,

  توسط مردبارانی  |
 

باید بارانی شود

  بایـد بـاران ببـارد

 

                         آنقـدر که هوای دل بارانی شود

                                       باید اشـک بریزد

                                    آنـقدر کـه احـساس زنده شود

                                             اشک ها نشانه ی زندگی قلب هستند

                                 پـس بـاید دونـه های اشک جاری شوند

                                                            آنقدر که تپش هـای قلب روان شوند

                                                                   بایـد باران ببارد

                                                                           آنــقــــدر کــه دل پــاک شــود

شنبه 18 شهريور 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

راه باید باران باشد

  باران چیست؟ 
     

   باران را توصیفی نیست  
        

     باران مرز دل هاست  
             

    گر ببارد اشک های باران است

 

                        راه چیست؟
                راه را توصیفی نیست
                   راه جاده ای به مقصد روشن است
                         تحمل هزاران بادیست

 

                منزل چیســت؟
                  منزل را توصـیفی نـیسـت
                     این جهان مسیر است و منزل آن جهان

 

زیر باران راه رفتن سوی منزل

                          پس حرکت کن...!

شنبه 18 شهريور 1391برچسب:باران,

  توسط مردبارانی  |
 

باران صبوری

قلبی که عاشق آفریده شد

 

        عشقی که پاکیزه خوانده شد

                           دل هایی که ناپاک بودند

             ناپاکی ای که پاکیزه دیده شد

                        دلی را که پاک در سینه نازل کرد

         سینه ای را که شیطان را از آن عاجز کرد

                                قلبی را که عاشق زیبایی کرد

                                    آن خدایی که عشق را سهم صابر کرد

                           کسی که عاشق شد صبور بود

                                              خدا اینگونه آسمان را بارانی کرد

شنبه 18 شهريور 1391برچسب:باز هم صبوری,

  توسط مردبارانی  |
 

زیر اشکهای باران

صدای ابر های غمگین

 

             توی بارون سنگین

            دست ها به سوی آسمون

                        قطره های زیبا مثل نگین

                     شکرت ای پروردگارم

                            من با یه دل پشیمون

                                      آخ که چقدر مهربونی

                                  مهربون تر از یه مادر

                                               از اون بالا گرفتی 

                                              دستمو چه زیبا

                                                 روی من به روی تو

                                                          بوی تو به سوی من

                                                       قلب من به کوی تو

                                                                زیر اشک های باران

شنبه 18 شهريور 1391برچسب:زیر اشکهای باران,

  توسط مردبارانی  |
 

سهراب سپهری

........ با خودم می گفتم 

زندگی،  راز بزرگی است که در ما جاریست

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

رود دنیا جاریست

زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟

هیچ!!!

زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند

شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت

زندگی درک همین اکنون است

زندگی شوق رسیدن به همان

فردایی است، که نخواهد آمد

تو نه در دیروزی، و نه در فردایی

ظرف امروز، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با، امید است

زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک

به جا می ماند

زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ

زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود

زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر

زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ

زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق

زندگی، فهم نفهمیدن هاست

زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست

آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم

در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل برگیریم

رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم

زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است

وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست

 

زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم

زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت

زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست

لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست

من دلم می خواهد

قدر این خاطره را دریابیم. 

شنبه 18 شهريور 1391برچسب:سهراب سپهری,

  توسط مردبارانی  |
 

دکتر شریعتی

غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم

 وبه شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم.

دومین روز بارانی چطور؟

پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی

و من غافلگیر شدم سعی می کردی

من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود.

و سومین روز چطور؟

گفتی سرت درد می کند

و حوصله نداری سرما بخوری

چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد.

وچند روز پیش را چطور؟

به خاطر داری؟

که با یک چتر اضافه آمدی

و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود

دو قدم از هم دورتر راه برویم…

فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم

 تنها برو..

شنبه 18 شهريور 1391برچسب:شریعتی,

  توسط مردبارانی  |
 

باز باران

در کلاسی کهنه و بی رنگ و رو

پشت میزی بی رمق بنشسته بود

دخترک اسب نجیب چشم را

در چمنزار کتابش بسته بود

در دل او رعد و برق دردها

ذهن او ابری تر از پاییز بود

فکر دیشب بود ، دیشب تا سحر

بارش باران شب ، یکریز بود

سقف خانه چکه می کرد و پدر

رفت روی بام تعمیری کند

شاید از شرم زن و فرزند خویش

رفت بیرون بلکه تدبیری کند

وقت پایین آمدن از پشت بام

نردبان از زیر پایش لیز خورد

دخترک در فکر دیشب غرق بود

ناگهان دستی به روی میز خورد

بعد آن هم سیلی جانانه ای

صورت بی جان دختر را نواخت

رنگ گل های نگاهش زرد بود

از همین رو رنگ و رویش را نباخت

لحن تندی با تمام خشم گفت

" تو حواست در کلاس درس نیست "

بعد هم او را جریمه کرد و گفت

" چاره کار شماها ترس نیست "

درس آن روز کلاس دخترک

شعر باران بود ، یادم مانده است

نام شاعر رفته از یادم ، ولی

اهل گیلان بود، یادم مانده است

شب سر بالین بابا ، دخترک

" باز باران با ترانه " می نوشت

سقف خانه اشک می باریدۥ او

" می خورد بر بام خانه " می نوشت...

شنبه 18 شهريور 1391برچسب:بازباران,

  توسط مردبارانی  |
 

عکس بارانی

 

جمعه 17 شهريور 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

عکس بارانی

 

جمعه 17 شهريور 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

عکس بارانی

 

جمعه 17 شهريور 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

بارانکده

 

جمعه 17 شهريور 1391برچسب:عکس روز بارانی,

  توسط مردبارانی  |
 

بارانکده

چه سنگین گذشت عصر بارانی ام

گویی نوازش نمی کرد، باران صورتم را

گریه ام، فریادم، تنها سکوتی بود

تا حرفهایم

در بستری از بغض بخوابند

.

.

.

حس میکنم روی صورتم دنیا چکه میکند

حس میکنم قطره قطره, نم نمک عاشقم میکنی

بارون که میبارد هوا تر میشود تا تو چشمک بزنی

بارون که میبارد باز با ترانه یا باز بی ترانه من عاشق تر گریه میکنم و رو به آسمان فریاد میزنم

دوستت دارم

.

.

.

وقتی دلم برات تنگ می شه میرم پشت ابرها زار زار گریه می کنم

پس یادت باشه هر وقت بارون میاد دل من برات تنگ شده . . .

.

.

.

باران از راه رسید ، عشق را دوباره در مزرعه ی خالی تنم پروراند

زندگی را در آسمان آبی چشمم حس کرد ، ناگهان پایییز عشقم از راه رسید

آری رفت ولی هنوز قلبم برای اوست

.

.

.

زیر باران با یاد تو میروم ، به دنبال جای پای تو

تو را می پرستم من شبانه ، برای لحظه های شادمانه

برای با تو بودن صادقانه ، می آیم من به پیشت عاشقانه

به تو دل بستم من شاعرانه ، اما افسوس از درک زمانه

چه زیباست راز زمانه ، اگر زندگی باشد یک ترانه

.

.

.

مرا چه باک ز باران

که گیسوان تو چتری گشوده اند

مرا چه باک ز مرگ

که بوسه های تو پیغام های قیامند

بدرودهای تو

تکرارهای سلامند

.

.

.

تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد

و من مرغی که از عشقت فقط بی تاب و حیرانم

تو می ایی و من گل می دهم در سایه چشمت

و بعد از تو منم با غصه های قلب سوزانم

.

.

.

بارون و دوست دارم هنوز /  چون تو رو یادم میاره

حس می کنم پیشه منی /  وقتی که بارون می باره . . .

.

.

.

بر سرم

چتر گرفت؛

به تماشا

ایستادند

باران و رهگذران

.

.

.

باران در گلوی من ابر ِ کوچکی ست ، میشود مرا بغل کنی؟

قول میدهم گریه کم کند

.

.

.

نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون ، زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون

ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست ، مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست

.

.

.

یادگاری واسه بارون ، آرزوهایی که خاک شد

وقتی رفتی زیبا ، انگار روح از تنم جدا شد

.

.

.

توی زندگیت بارون نباش که فکر کنند با منت خودتو به شیشه میکوبی

ابر باش که منتظرت باشند که ببیاری

.

.

.

عشق لالایی بارون تو شباست ، نم نم بارون پشت شیشه هاست

لحظه شبنم و برگ گل یاس ، لحظه رهایی پرنده هاست

لحظه عزیز با تو بودنه ، آخرین پناه موندن منه

.

.

.

وقتی ناله های خرد شدنت زیر پای بارون

نوای دل انگیزی شد چه فرقی می کند برگ سبز کدام درختی . . .

.

.

.

با رفیقت مثل چتر رفتار نکن که هر وقت بارون بند اومد ، فراموشش کنی !

.

.

.

میدونی چرا بارون از پشت شیشه قشنگ تره

چون بدون اینکه خیس بشی احساسش میکنی

مثل دیدن گریه کسی که خیلی دوستش داری ، همینطوره مگه نه

.

.

.

این منم پنهانترین افسانه ی شبهای تو / آنکه در مهتاب باران شوق پیدایی نداشت

خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم / زیر باران نگاهت شعر معنایی نداشت

جمعه 17 شهريور 1391برچسب:اسمس بارانی,

  توسط مردبارانی  |
 

فقط باران

به که گویم که تو منزلگه چشمان منی / به که گویم که تو گرمای دستان منی

گرچه پاییز نشد همدم و همسایه من / به که گویم که تو باران زمستان منی . . .

.

.

.

میدانم که می مانی و از قلبم بیرون نمیروی

پس لااقل باران را بهانه کن ، دارد باران می آید . . .

.

.

.

به هنگام نکوهش هنگامه باران ، به بهره اش نیز بیاندیش . . .

.

.

.

چقدر این دوست داشتن های بی دلیل خوب است

مثل همین باران بی سوال

که هی می بارد

که هی اتفاق آرام و شمرده شمرده می بارد!

.

.

.
باران که می بارد تمام کوچه های شهر پر از فریاد من است که می گویم:

من تنها نیستم , تنها منتظرم

.

.

.

پنجره ی باران خورده ات را باز کن

چند سطر پس از باران

چشمهایم را ببین که هوایت دیوانه شان کرده

دلم برایت تنگ است

.

.

.

همچون باران باش ، رنج جدا شدن از آسمان را در سبز کردن زندگی جبران کن . . .

.

.

.

نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه میلغزد

ولی باران نمیدانند که من دریایی از دردم

به ظاهر گرچه میخندم ولی اندر سکوتی تلخ میگریم . . .

.

.

.

اندکی عاشقانه تر زیر این باران بمان ابر را بوسیده ام تا بوسه بارانت کند . . .

.

.

.

بغضهای مرطوب مرا باور کن ، این باران نیست که میبارد

صدای خسته ی قلب من است که از چشمان آسمان بیرون میریزد . . .

.

.

.

مثل باران چشمهایت دیدنی است /٬ شهر خاموش نگاهت دیدنیست

زندگانی معنی لبخند توست /  خنده هایت بی نهایت دیدنیست . . .

.

.

.

اگر میدونستی چقدر دوستت دارم

برای اومدنت بارون رو بهانه نمیکردی

رنگین کمان من

.

.

.

در حسرت موجم ، باران کفافم نیست

درمان درد من ، باران ِ نم نم نیست . . .

.

.

.

باران ، یا دوشِ آب ، چه فرقی می‌کند؟

وقتی عاشقی ، زیرِ هیچ‌کدام ، آواز نخواند . . .

.

.

.

شیشه پنجره را باران شست

از دل من اما

چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟

.

.

.

چشمهای من از دوریت کنون مثل آسمان بارانیست

ابرها میبارند و آرام میشوند اما چشمهایم می بارند و بیقرار تر میشوند

کاش تا ابرها آرام نشده اند بیایی

.

.

.

باز باران آمد

از هوا یا ز دو چشم خیسم؟

نیک بنگر!

چه تفاوت دارد . . .

.

.

.

خدا ابر رو به گریه میاره تا گلها بخندن، پس هر وقت بارون آمد یادت نره بخندی . . .

.

.

.

علم ثابت کرده که شکر در آب حل میشه

پس هیچ وقت زیر بارون نرو ، چون شیرین ترین دوستم را از دست می دم !

.

.

.

باران که می بارد تو در راهی /  از دشت شب تا باغ ِ بیداری

از عطر عشق و آشتی لبریز /  با ابر و آب و آسمان جاری

تا عطرِ آهنگ تو می رقصد /  تا شعر باران تو می گیرد . . .

 

 

مردبارانی

جمعه 17 شهريور 1391برچسب:اسمس بارانی,

  توسط مردبارانی  |
 

اخوان ثالث

 قاصدك ! هان ، چه خبر آوردي؟

از كجا، وز كه خبر آوردي؟

خوش خبر باشي اما ،

اما گِرد بام و در من بي ثمر مي‌گردي

انتظار خبري نيست مرا ! نه ز ياري نه ز ديار و دياري-

باري، برو آنجا كه بُود چشمي و گوشي با كس،

برو آنجا كه ترا منتظرند

. قاصدك! در دل من، همه كورند و كرند.

دست بردار از اين در وطن خويش غريب .

قاصد تجربه‌هاي همه تلخ ،

با دلم مي‌گويد كه دروغي تو دروغ ؛

كه فريبي تو فريب .

قاصدك! هان ، ولي ... آخر ... اي‌ واي!

راستي آيا رفتي با باد ؟ با توام آي! كجا رفتي ؟

آي ... ! راستي آيا جايي خبري هست هنوز ؟

مانده خاكستر گرمي جايي ؟

در اجاقي - طمع شعله نمي‌بندم - خردك شرري هست هنوز؟

قاصدك ! ابرهاي همه عالم شب و روز در دلم مي گريند.

جمعه 17 شهريور 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

 



نیا باران زمین جای قشنگی نیست.... من از اهل زمینم خوب میدانم که اینجا قدر مردم را به جو اندازه میگیرند نیا باران زمین جای قشنگی نیست.... در اینجا گل در عقد زمبور است ولی در سر سودای بلبل دارد. نیا باران رمین جای قشنگی نیست..... نیا
marde_barani0000@yahoo.com


 

 

 مست عالم
 یک دنیا غریبم
 یه وقتایی هست...
 ﻓَﺮﻗﮯ ﻧَﺪﺍﺭَﺩ ﺯِﻧﺪِﮔﮯ ﺑﺎ ﻣَﺮﮒ
 حاضری برام زندگی کنی؟
 مرا ببوس
 با ما در کانال بارانکده همراه باشید،منتظر شما هستیم
 پشت این چهـره ی آرام
 باران تویی
 سه تا دیونه
 سایه سفید
 توروخدا
 یکی بود
 بـا خودم اتمـــــــام حُجــَــت مــی کنم
 باران
 آخرین آرزو
 میترسم تنهاشم
 تو بارون که رفتی
 بی خــــــــــیال قلبی که
 متن عاشقانه
 سیاوش
 تو رفتی
 ارزشش رو نداشت
 تو بی من
 عاشقانه
 اسمس
 عاشقانه
 باران
 غمگین
 شروع
 جملات غمگین
 عطر تنت
 باران زده
 مطالب بارانکده
 مطالب بارانکده
 بارانکده
 فلانی
 بارانکده(1)
 سارا
 تنهایی

 

بهمن 1395
مرداد 1395
تير 1395
تير 1394
آبان 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390

 

مردبارانی

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بارانکده و آدرس barankd.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





بارانکده(میهن بلاگ)
باران گرافیک
گالری عکس رویایی
پروانه ها
نور عشق
دختر بارانی
سپنتا
♥کلبه♥
عاشق تنها
زندگی عشقی
ناگفته ها(داداش آرش)
هیچکس همراه نیست(تنهای اول)
اشعار عاشقانه
دختر از جنس بارون
☂شب بارانی☂
زیر باران
دل شکسته
حرفهایی برای نگفتن
دنیای بازی های من
اگر تنهاترین تنها شوم بازهم خداهست
کلبه تنهایی من
دختری از جنس باران
بهار
مردبارانی
بارونو
دنياي فهيمه
♂ ♣ عاشــقانه ها ♠ ♀
یخ فروش جهنم
♣*♣*♣دل نوشته هاي تنهاترين عاشق دنيا♣*♣*♣
ღ بـهـتـریـن شـعـرهــایی که خــونـدم ღ
مـحـمـد جـــــان دوسـتـت دارم
***love forever***
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
ماهنامه پرنیان
آسمان آبی
عكس ناياب رپرها
ترنم باران
مردبارانی
بارانکده
مردبارانی
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

Rain 24
نم نم بارون
یادم تورا فراموش
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس

 

RSS 2.0

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 691
تعداد نظرات : 205
تعداد آنلاین : 1

Alternative content