بارانکده

دل های بارانیها


ببـار ای بـاران ، ببـار که غـم از دلـم رفتنی نیست،
اشکهـای روی گونه ام دیدنی نیست.
ببـار ای بـاران که این تنهـایی تمام شدنی نیست،

آن لحظـه های زیبـا تکرار شدنی نیست.
ببـار ای بـاران که شعـر تلـخ جـدایی خواندنی نیست،

غـم تلخی که در سینه دارم فـرامـوش شدنی نیست

دو شنبه 30 آبان 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

به هرجا که نگاه میکنم تو را میبینم،تصویر تو تنها چیزیست که چشمهایم باور میکند.

دستان لرزانم را دراز میکنم تا صورت مهربانت را لمس کنم،اما تصویرت به یکباره محو

میشود و من به یاد میاورم که تو در کنار من نیستی.

چشمانم را آرام میبندم،صدایت در گوشم میپیچد.

دو شنبه 30 آبان 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

فقط تویی

آهنگ زنگ من روی موبایلت با بقیه فـرق داشت ،

 ولی آهنگ زنگت رو موبایلم مثـل بقیه بود ،

تـو به خـاطر اینکه بفهمی منـم ،

و من به خـاطر اینکه با هـر زنگ فکر کنم تـویـی...!

شنبه 28 آبان 1390برچسب:http://www,m0hammad66,loxblog,com,

  توسط مردبارانی  |
 

آغـوش دیگـری

مـن زانـوانـم را در آغـوش کشیـده بـودم ... وقتی تــو بـرای آغـوش دیگـری زانـو زده بـودی ... !!!

جمعه 27 آبان 1390برچسب:آغـوش دیگـری,

  توسط مردبارانی  |
 

از مریمه نازم

هنـوز وقتـے آسمـان ِ دلمـــ ابـریست ... لمس ِ سبـك ِ دستـان ِ

مهربـانت را روے موهـایمـــ حس مـےكنمـــ ...

تــو هنـوز بـا تمـام نبـودنت ...

تنهـا پنـاهگاه مـن از این آدمهـایــے ... !

جمعه 27 آبان 1390برچسب:از مریمه نازم,

  توسط مردبارانی  |
 

در این باران

تو را دوست دارم


در این باران


می‌خواستم تو


در انتهای خیابان نشسته باشی


من عبور کنم


سلام کنم


لبخند تو را در باران می‌خواستم


می‌خواهم


تمام لغاتی را که می دانم برای تو


به دریا بریزم


دوباره متولد شوم


دنیا را ببینم


رنگ کاج را ندانم


نامم را فراموش کنم


دوباره در آینه نگاه کنم


ندانم پیراهن دارم


کلمات دیروز را


امروز نگویم


خانه را برای تو آماده کنم


برای تو یک چمدان بخرم


تو معنی سفر را از من بپرسی


لغات تازه را از دریا صید کنم


لغات را شستشو دهم


آنقدر بمیرم


تا زنده شوم…



جمعه 27 آبان 1390برچسب:در این باران,

  توسط مردبارانی  |
 

از مریم نازم

تــو بــه افــتــادن مــن در خــیـابـان خــنــدیـدی ،

                 و مـن تـمـام حـواسـم بـه چـشـمـان مـردم بـود ،

                               کــــــه عــــاشــــق خــــنــــده ات نـــشــــونــد!!!

جمعه 27 آبان 1390برچسب:از مریم نازم,

  توسط مردبارانی  |
 

وجود خدا

وقتی وجود خدا باورت بشه ... خدا یه نقطه میزاره زیر باورت و " یاورت" میشه.

جمعه 27 آبان 1390برچسب:وجود خدا,

  توسط مردبارانی  |
 

امام علي (ع)

 آرزوهايتان‌ را به‌ كساني‌ متوجه‌ كنيد كه‌ دلهايتان‌ آنها را دوست‌ دارد.

امام علي (ع)

 

جمعه 27 آبان 1390برچسب:امام علي (ع),

  توسط مردبارانی  |
 

گل من

 

چقدر سخت است گل آرزوهایت را در باغ دیگری ببینی

 

 و هزار بار در خودت بشکنی

 

و آن وقت آرام زیر لب بگویی گل من باغچه ی نو مبارک


جمعه 27 آبان 1390برچسب:گل من,

  توسط مردبارانی  |
 

از عاشقانه ها

 

اون (دختر) رو تو یک مهمونی ملاقات کرد. خیلی برجسته بود، خیلی از پسرها دنبالش بودند در حالیکه او (پسر) کاملا طبیعی بود و هیچکس بهش توجه نمی کرد…

آخر مهمانی، دختره رو به نوشیدن یک قهوه دعوت کرد، دختر شگفت زده شد اما از روی ادب، دعوتش رو قبول کرد. توی یک کافی شاپ نشستند، پسر عصبی تر از اون بود که چیزی بگه، دختر احساس راحتی نداشت و با خودش فکر می کرد، “خواهش می کنم اجازه بده برم خونه…”

یکدفعه پسر پیش خدمت رو صدا کرد، “میشه لطفا یک کم نمک برام بیاری؟ می خوام بریزم تو قهوه ام.” همه بهش خیره شدند، خیلی عجیبه! چهره اش قرمز شد اما اون نمک رو ریخت توی قهوه اش و اونو سرکشید. دختر با کنجکاوی پرسید، “چرا این کار رو می کنی؟” پسر پاسخ داد، “وقتی پسر بچه کوچیکی بودم، نزدیک دریا زندگی می کردم، بازی تو دریا رو دوست داشتم، می تونستم مزه دریا رو بچشم مثل مزه قهوه نمکی. حالا هر وقت قهوه نمکی می خورم به یاد بچگی ام می افتم، زادگاهم، برای شهرمون خیلی دلم تنگ شده، برا والدینم که هنوز اونجا زندگی می کنند.” همینطور صحبت می کرد، اشک از گونه هاش سرازیر شد. دختر شدیدا تحت تاثیر قرار گرفت. یک احساس واقعی از ته قلبش. مردی که می تونه دلتنگیش رو به زبون بیاره، اون باید مردی باشه که عاشق خونوادشه، هم و غمش خونوادشه و نسبت به خونوادش مسئولیت پذیره… بعد دختر شروع به صحبت کرد، در مورد زادگاه دورش، بچگیش و خونوادش.

مکالمه خوبی بود، شروع خوبی هم بود. اونها ادامه دادند به قرار گذاشتن. دختر متوجه شد در واقع اون مردیه که تمام انتظاراتش رو برآورده می کنه: خوش قلبه، خونگرمه و دقیق. اون اینقدر خوبه که مدام دلش براش تنگ میشه! ممنون از قهوه نمکی! بعد قصه مثل تمام داستانهای عشقی زیبا شد، پرنسس با پرنس ازدواج کرد و با هم در کمال خوشبختی زندگی می کردند….هر وقت می خواست قهوه براش درست کنه یک مقدار نمک هم داخلش می ریخت، چون می دونست که با اینکار حال می کنه.

بعد از چهل سال، مرد در گذشت، یک نامه برای زن گذاشت، ” عزیزترینم، لطفا منو ببخش، بزرگترین دروغ زندگی ام رو ببخش. این تنها دروغی بود که به تو گفتم— قهوه نمکی. یادت میاد اولین قرارمون رو؟ من اون موقع خیلی استرس داشتم، در واقع یک کم شکر می خواستم، اما هول کردم و گفتم نمک. برام سخت بود حرفم رو عوض کنم بنابراین ادامه دادم. هرگز فکر نمی کردم این شروع ارتباطمون باشه! خیلی وقت ها تلاش کردم تا حقیقت رو بهت بگم، اما ترسیدم، چون بهت قول داده بودم که به هیچ وجه بهت دروغ نگم… حال من دارم می میرم و دیگه نمی ترسم که واقعیت رو بهت بگم، من قهوه نمکی رو دوست ندارم، چون خیلی بدمزه است… اما من در تمام زندگیم قهوه نمکی خوردم! چون تو رو شناختم، هرگز برای چیزی تاسف نمی خورم چون این کار رو برای تو کردم. تو رو داشتن بزرگترین خوشبختی زندگی منه. اگر یک بار دیگر بتونم زندگی کنم هنوز می خوام با تو آشنا بشم و تو رو برای کل زندگی ام داشته باشم حتی اگه مجبور باشم دوباره قهوه نمکی بخورم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اشک هاش کل نامه رو خیس کرد. یه روز، یه نفر ازش پرسید، ” مزه قهوه نمکی چیست؟ اون جواب داد “شیرینه”

 

 

چهار شنبه 25 آبان 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

چارلی

خوشبختی شکافی است بین این بدبختی تا بدبختی دیگر.

چهار شنبه 25 آبان 1390برچسب:چارلی,

  توسط مردبارانی  |
 

مهتاب

بی تو مهتاب شبی باز از آن كوچه گذشتم
 
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
 
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
 
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم
 
 
در نهان خانه جانم گل یاد تو درخشید
 
باغ صد خاطره خندید
 
عطر صد خاطره پیچید
 
یادم آمد كه شبی با هم از آن كوچه گذشتیم
 
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
 
 
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
 
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
 
من همه محو تماشای نگاهت
 
آسمان صاف و شب آرام
 
 
یادم آید تو به من گفتی : از این عشق حذر كن
 
لحظه ای چند بر این آب نظر كن
 
آب ، آیینه عشق گذران است
 
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است
 
باش فردا كه دلت با دگران است
 
تا فراموش كنی ، چندی از این شهر سفر كن
 
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
 
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
 
روز اول كه دل من به تمنای تو پر زد
 
چون كبوتر لب بام تو نشستم
 
 
تو به من سنگ زدی ! من نه رمیدم نه گسستم
 
باز گفتم كه تو صیادی و من آهوی دشتم
 
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
 
حذر از عشق ندانم. سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم
 
 
یادم آید كه دگر از تو جوابی نشنیدم
 
پای در دامن اندوه كشیدم
 
نگسستم ، نرمیدم
 
 
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
 
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
 
نه كنی از آن كوچه گذر هم
 
 
 
بی تو اما به چه حالی من از آن كوچه گذشتم

فریدون مشیری

چهار شنبه 25 آبان 1390برچسب:مهتاب,

  توسط مردبارانی  |
 

از سحر

واژه هایم رنگ باران دارد وقتی از تو مینوسم

قلبم خیس دلتنگی است وچشمانم طوفانی

یک شنبه 22 آبان 1390برچسب:از سحر,

  توسط مردبارانی  |
 

ماه

دیشب هزار ماه در اسمان دیدم

ستاره به روی من خندید

دلم لرزید مهتاب بر من چشمکی زد

دلم به مهمانی مهتاب رفته بود

لب خندان مهتاب را ستاره بوسید

ابر بار دیگر مهتاب را دزدید

درپشت سایه های تاریک .

ستاره در انتظار طلوعش،و

من خیره به اسمان مانده ام

یک شنبه 23 آبان 1390برچسب:ماه,

  توسط مردبارانی  |
 

خیال تو

شب بود وستاره ها من بودم و خیال تو
در گنج خلوت شب من هستم و خیال تو


   شب برای ستاره ها زیبایی جمال تو
   نور مهتاب و دل من اما غایب جمال تو


شب وقتی که می خوابم در فکر خیال تو
همبستر عشق می شم با نور جمال  تو


شب وقتی که نمیای از فراق خیال تو
تا سپیده دم می کشم انتظار جمال تو

 
شبا  که تاریک می شه با یاد خیال تو
تاریکی مطلق میاد در غیاب جمال تو


شب اسوده می خوابم با نور جمال تو
در بستر اسایشم  هست یاد خیال تو

یک شنبه 22 آبان 1390برچسب:خیال تو,

  توسط مردبارانی  |
 

حرف دل

از پشت این پنجره ها چهچه مستانه نزن

آتش زدی بر دل من، خنده، مستانه نزن

 

تو شدی سرنوشتم ،چه حکایتی  دارم

با این دل شکسته ام از تو شکایتی دارم

 

من که رسوا شده ام درپی عشق بازی تو

خسته ام دیگرازاین، خیمه شب بازی، تو

 

دمی با تو نشستم مسـت، ََشرابم کردی

لب به باده نزدم یک عمر خرابم کردی

یک شنبه 22 آبان 1390برچسب:حرف دل,

  توسط مردبارانی  |
 

  تو مال منی و من گـــــــدایت شده ام

                                                        دلتنگِ  شنیدن   صــــــــــــدایت شده ام

 تو رفته ای و هنوز من خوبم ، شکر

                                                            چیزی نشده ، فقط فــــــدایت شده ام

پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

فریاد

 

فریاد جانسوز دلـــم  بر لـــب  نشسته
                                                          خورشیدِ تَب ناکِ غمم در شب  نشسته
من بودم و هستم. حماقت بهتر از این:
                                                            روباه رفته  جــای آن  ثعلب  نشسته

پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

دل خوشی

دلم خوش بود كه با دستات ميشه عشقو تجسم كرد

ميشه زخماي دنيا روميون چشم تو گم كرد

دلم خوش بود كه يك آغوشهنوزم روي من بازه

يكي با عشق من داره دنياشو ميسازه

دلم خوش بوديه گلدون هست كه خاك اون گلش هستم

براي رد شدن از شب يكي هست كه پلش هستم

يكي هست چون كه من هستم اونم دنيا رو دوس داره

دلم خوش بودكه اون هست ومنو تنها نميذاره

دلم خوش بودتو بازي ها نه من گم ميشدم نه اون

تا تنها ميشديم با هم ميشد مهمونمون بارون

بازم تنها شديم اما ديگه بارون نمي باره

تو كه نيستي خدا ديگه تو دنيا پا نميذاره

تموم شاخه گلهايي كه هديه دادي آوردم

بگم من ديگه من نيستم منم با رفتنت مردم

تو ريشه بود ومن ساقه حالا بي ريشه خشكيدم

خدا مي مردم و هيچوقت من اين روزو نميديدم

نميتونم به جاي تو تو آغوشم يه سنگ جاشه

خدابه مردن من هم حواست جمع جمع باشه....

چهار شنبه 18 آبان 1390برچسب:دل خوشی,

  توسط مردبارانی  |
 

رفتن

سر كلاس ادبيات معلم گفت :

 فعل رفتن رو صرف كن

گفتم : رفتم ...رفتي ...رفت

ساكت مي شوم ، مي خندم ،

 ولي خنده ام تلخ مي شود

معلم داد مي زند : خوب بعد ؟ ادامه بده

و من مي گويم : رفت ...رفت ...رفت

رفت و دلم شكست ...غم رو دلم نشست

رفت و شاديم مُرد ...

شور و نشاط رو از دلم برد

رفت ...رفت ...رفت

و من مي خندم و مي گويم :

خنده تلخ من از گريه غم انگيز تر است

كارم از گريه گذشته كه به آن مي خندم

چهار شنبه 18 آبان 1390برچسب:کلاس ادبیات,

  توسط مردبارانی  |
 

دلم گرفته آسمون نمي تونم گريه كنم

دلم گرفته آسمون نمي تونم گريه كنم

شكنجه مي شم از خودم نمي تونم شكوَ كنم

انگاري كوه قصه ها رو سينه من اومده

آخ داره باورم ميشه خنده به ما نيومده

خنده به ما نيومده

دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترَم

تو رو زگار بي كسي يه عمره كه در به درم

حتي صداي نفسم ميگه كه توي قفسم

من واسه آتش زدنت يه كوله بار شب بسم

دلم گرفته آسمون يه كم منو حوصله كن

منو كه از اين روزگار يه خورده كمتر گله كن

منو به بازي ميگيرند عقربه هاي ساعتم

برگهَ تقويم ميكنه لحظه به لحظه لعنتم

آهاي زمين يه لحظه تو نفس نزن

 نه چرخ كه آروم بگيره يه آدم شكسته تن

شنبه 16 آبان 1390برچسب:دلم گرفته آسمون نمي تونم گريه كنم,

  توسط مردبارانی  |
 

از وبلاگ عمق تنهایی

چشاتو وا نکن اینجا ، هیچ چی دیدن نداره

صدای ِ سکوت ِ لحظه ها ، شنیدن نـداره


توی آسمونی که کرکسا پرواز می*کنن


دیگه هیچ شاپرکی ، حس ِ پریدن نداره

دستای نجیب ِ باغچه ، خیلی وقته خالیه


… از تو گلدون ، گلای کاغذی چیدن نداره


بذا باد بیاد ، تموم ِ دنیا زیر و رو بشه


قلبای آهنی که ، دیگه تپیدن نداره


خیلی وقته ، قصه ی اسب ِ سفید ، کهنه شده


وقتی که آخر ِ جاده*ها رسیدن نداره


نقض ِ قانون ِ آدم*بزرگا جـُرمه ، عزیزم


چشاتو وا نکن ، اینجا هیچ چی دیدن نداره

شنبه 17 آبان 1390برچسب:از وبلاگ عمق تنهایی,

  توسط مردبارانی  |
 

عمق تنهایی

گاهی تنهایی ام آنقدر عمیق است*

                          که در آسمان هم احساس میکنم در قفسم.

شنبه 14 آبان 1390برچسب:عمق تنهایی,

  توسط مردبارانی  |
 

همیشه دیوانه بمان.

هرگز عاقل نشو!

همیشه دیوانه بمان.

مبادا بزرگ شوی

کودک بمان!

در اندوه پایانی عشق توفان باش

و اینگونه بمان!

مثل ذرات غبار در هوا پراکنده شو!

مرگ عیب جویی می کند

با این همه عاشق باش

وقتی می میری...

شنبه 16 آبان 1390برچسب:همیشه دیوانه بمان,,

  توسط مردبارانی  |
 

هستی

بعد تو دگر هستی ما پا نگرفت **بعد از تو کسی در دل ما جا نگرفت

 

در کلبه تنهایی خود پوسیدم** بعد از تو کسی سراغ ما را نگرفت

شنبه 15 آبان 1390برچسب:هستی,

  توسط مردبارانی  |
 

غم عشق

درد دل يک عاشق با قطرات باران


من هنوز چيزي نگفتم که تو طاقتت تموم شد

 باقيشم بگم ميبيني گريه هات کلي حروم شد

من که آسمون نبودم اما عشق تو يه ماهه

سرزنش نکن دلم رو بخدا اون بيگناهه

باز که ابري شد نگاهت بغضتم واسم عزيزه

اما اشکاتو نگه دار نذار اينجوري بريزه

حال من خيلي عجيبه دوست دارم پيشم بشيني

من نگاهت بکنم تا تو چشام عشقو ببيني تو چشام عشقو ببيني

بدجوري ديوونتم من فکر نکن اين اعتراضه

هميشه نبودن تو کرده اين دلو کلافه

ميدونم فرقي نداره واست عاشق بودن من

ميدونم واست يکي شد بودن و نبودن من

اولش گفتم يه حسه يا يه احترام ساده

اما بعد ديدم يه عشقه حد و اندازش زياده

بيا و مثل گذشته جز به من به همه شک کن

من بدون تو ميميرم بيا و بهم کمک کن

من هنوز چيزي نگفتم که تو طاقتت تموم شد

باقيشم بگم ميبيني گريه هات کلي حروم شد

من که آسمون نبودم اما عشق تو يه ماهه

 سرزنش نکن دلم رو بخدا اون بيگناهه

شنبه 14 آبان 1390برچسب:غم عشق,

  توسط مردبارانی  |
 

محسن

با اجازتون من این جمله رو ادامه میدم.

......

لب بر لب دیگری گذاشته،عاشق هم باشیم!!

سخن از عشق گفته

فکر دست و نگاه گرم هم باشیم

آرام آرام گریه ی خون در بغل غریبه کنیم

داد بزنیم؛ باعث و بانی گریه ی هم باشیم

خسته و نالان مرثیه ای از عشق بگوییم

نشسته بر کنجی ، مقصود و مضمون شعر هم باشیم...

چهار شنبه 11 آبان 1390برچسب:محسن,

  توسط مردبارانی  |
 

ایستادن

یادم باشد و یادت نرود که همه ی ما برای یکبار ایستادن ،

هزاران بار افتاده ایم !

دو شنبه 9 آبان 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

مترسک

 

مترسك انقدر دست هايت را باز نكن.....


كسي تو را در آغوش نميگيرد....


ايستادگي هميشه تنهايي دارد

دو شنبه 9 آبان 1390برچسب:مترسک,

  توسط مردبارانی  |
 


همه ی دنیا رو گشتم تا تو رو پیدا کنم
تو نباشی نمیشه عشقی دیگه پیدا کنم
پس ازم نگیر نگاتو ، پس نگیر ازم صداتو
جونمو میدم براتو ، میمیرم ...

به عشق عشقه تو زنده امو
عشقه تو واسم همه چیزمو
نبودنت واسم مرگه ...

من به جز تو عشقه تو عشقی رو عشق نمیدونمو
فقط معنی عشقو تو چشم تو میخونمو
زندگی بی تو هرگز ...

همه ی دنیا رو گشتم تا تو رو پیدا کنم
تو نباشی نمیشه عشقی دیگه پیدا کنم
پس ازم نگیر نگاتو ، پس نگیر ازم صداتو
جونمو میدم براتو ، میمیرم ...

به عشق عشقه تو زنده امو
عشقه تو واسم همه چیزمو
نبودنت واسم مرگه ...

من به جز تو عشقه تو عشقی رو عشق نمیدونمو
فقط معنی عشقو تو چشم تو میخونمو
زندگی بی تو هرگز ...

به عشق عشقه تو زنده امو
عشقه تو واسم همه چیزمو
نبودنت واسم مرگه ...

 

 

من به جز تو عشقه تو عشقی رو عشق نمیدونمو
فقط معنی عشقو تو چشم تو میخونمو
زندگی بی تو هرگز

 

دو شنبه 9 آبان 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

هرگز از رفتن من فاصله دلتنگ نشد

 

پشت سر خاطر ه ایی ماند و دل قاب شکست

جاده ایی را که پس از دوری من تنگ نشد

خط تنهایی من را نفس باران شست

قدمی هم گذر ثانیه آهنگ نشد

وقتی از ساعت چشمان تو آزاد شدم

بین دستان تو با عقربه ها جنگ نشد

خانه تسلیم شد و پنجره بی حوصله ماند

 

کوچه بیداری خود را پی رفتن نگذاشت

زندگی با همه ی خستگی اش لنگ نشد

 

 

اشک هایی که فقط ریخت ولی سنگ نشد

برگها زرد و گل باغچه بیرنگ 

نشد

حس آیینه مرا پیش خودش تار کشید

 

 

!

سالها رفت ولی فاصله فرسنگ نشد

 

 

دو شنبه 9 آبان 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

دلم واسه همه تنگ شده خیلی سرم شلوغه اه اه اه

یک شنبه 8 آبان 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

قشنگ ترين شعرم

قشنگ ترين شعرم را براي شب شعر چشمان تو گفتم ،پس تو نيز

 قشنگ ترينلبخندت را براي لحظه ديدار نگه دار

دو شنبه 2 آبان 1390برچسب:قشنگ ترين شعرم,

  توسط مردبارانی  |
 

نگاه خسته

زبانم را نگاه خسته ات بست / زمستان با زمستان ها بپيوست

نگاهت لرزشي انداخت در دشت / دلم چون متن يک آيينه بشکست . . .

دو شنبه 2 آبان 1390برچسب:نگاه خسته,

  توسط مردبارانی  |
 

بارانی

بي تو هر شب عاشقي باراني ام / لاله پژمرده و زنداني ام

بي تو در کنج همه دلواپسي / بي تو من آغاز يک ويراني ام . . .

دو شنبه 2 آبان 1390برچسب:بارانی,

  توسط مردبارانی  |
 

درد

از درد سخن گفتن و از درد شنيدن / با مردم بي درد نداني که

چه درد است

دو شنبه 2 آبان 1390برچسب:درد,

  توسط مردبارانی  |
 

یادگار

چشمانت را ورق بزن ، شايد در گوشه اي از آن مرا به يادگار کشيده باشي . .

دو شنبه 2 آبان 1390برچسب:یادگار,

  توسط مردبارانی  |
 

آنــدره مـوا : دانـايـان مي کوشند خود را همرنگ محيط کنند امــا ديــوانــگان سعي ميکنند محيـط را به رنــگ خـود در آورند

یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

بهای اشک

اشکي که هنگام شکست ميريزيم عرقيست که هنگام تلاش نريختيم

یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:بهای اشک,

  توسط مردبارانی  |
 

 



نیا باران زمین جای قشنگی نیست.... من از اهل زمینم خوب میدانم که اینجا قدر مردم را به جو اندازه میگیرند نیا باران زمین جای قشنگی نیست.... در اینجا گل در عقد زمبور است ولی در سر سودای بلبل دارد. نیا باران رمین جای قشنگی نیست..... نیا
marde_barani0000@yahoo.com


 

 

 مست عالم
 یک دنیا غریبم
 یه وقتایی هست...
 ﻓَﺮﻗﮯ ﻧَﺪﺍﺭَﺩ ﺯِﻧﺪِﮔﮯ ﺑﺎ ﻣَﺮﮒ
 حاضری برام زندگی کنی؟
 مرا ببوس
 با ما در کانال بارانکده همراه باشید،منتظر شما هستیم
 پشت این چهـره ی آرام
 باران تویی
 سه تا دیونه
 سایه سفید
 توروخدا
 یکی بود
 بـا خودم اتمـــــــام حُجــَــت مــی کنم
 باران
 آخرین آرزو
 میترسم تنهاشم
 تو بارون که رفتی
 بی خــــــــــیال قلبی که
 متن عاشقانه
 سیاوش
 تو رفتی
 ارزشش رو نداشت
 تو بی من
 عاشقانه
 اسمس
 عاشقانه
 باران
 غمگین
 شروع
 جملات غمگین
 عطر تنت
 باران زده
 مطالب بارانکده
 مطالب بارانکده
 بارانکده
 فلانی
 بارانکده(1)
 سارا
 تنهایی

 

بهمن 1395
مرداد 1395
تير 1395
تير 1394
آبان 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390

 

مردبارانی

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بارانکده و آدرس barankd.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





بارانکده(میهن بلاگ)
باران گرافیک
گالری عکس رویایی
پروانه ها
نور عشق
دختر بارانی
سپنتا
♥کلبه♥
عاشق تنها
زندگی عشقی
ناگفته ها(داداش آرش)
هیچکس همراه نیست(تنهای اول)
اشعار عاشقانه
دختر از جنس بارون
☂شب بارانی☂
زیر باران
دل شکسته
حرفهایی برای نگفتن
دنیای بازی های من
اگر تنهاترین تنها شوم بازهم خداهست
کلبه تنهایی من
دختری از جنس باران
بهار
مردبارانی
بارونو
دنياي فهيمه
♂ ♣ عاشــقانه ها ♠ ♀
یخ فروش جهنم
♣*♣*♣دل نوشته هاي تنهاترين عاشق دنيا♣*♣*♣
ღ بـهـتـریـن شـعـرهــایی که خــونـدم ღ
مـحـمـد جـــــان دوسـتـت دارم
***love forever***
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
ماهنامه پرنیان
آسمان آبی
عكس ناياب رپرها
ترنم باران
مردبارانی
بارانکده
مردبارانی
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

Rain 24
نم نم بارون
یادم تورا فراموش
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس

 

RSS 2.0

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 95
بازدید ماه : 1561
بازدید کل : 32661
تعداد مطالب : 691
تعداد نظرات : 205
تعداد آنلاین : 1

Alternative content