بارانکده

دل های بارانیها


خداحافظ

سلام ای غروب غریبانه دل

سلام ای طلوع سحرگاه رفتن

سلام ای غم لحظه های جدایی

خداحافظ ای شعر شبهای روشن

خداحافظ ای شعر شبهای روشن

خداحافظ ای قصه عاشقانه

خدا حافظ ای آبی روشن عشق

خداحافظ ای عطر شعر شبانه

خداحافظ ای همنشین همیشه

خداحافظ ای داغ بر دل نشسته

تو تنها نمی مانی ای مانده بی من

تو را می سپارم به دلهای خسته

تو را میسپارم به مینای مهتاب

تو را میسپارم به دامان دریا

اگر شب نشینم اگر شب شکسته

تو را میسپارم به رویای فردا

به شب میسپارم تو را تا نسوزد

به دل میسپارم تو را تا نمیرد

اگر چشمه واژه از غم نخشکد

اگر روزگار این صدا را نگیرد

خداحافظ ای برگ و بار دل من

خدا حافظ ای سایه سار همیشه

اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم

خداحافظ ای نوبهار همیشه

شنبه 27 آبان 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

قسمت

خدایا این “قسمت” رو کجا فرستادی که هر وقت نوبت من میشه ، میگن

 

“نیست” ؟

شنبه 27 آبان 1391برچسب:قسمت,

  توسط مردبارانی  |
 

نامه چهارم(مریم حیدر زاده)

نامه چهارم

 
سلام عطر گيج کننده ي بهار نارنج هاي اواسط ارديبهشت ? چشم شيطان دور ! خوبي که سراغ از ما
 
 
نميگيري ? مگر نه ؟
 
همين مهم است وگرنه آواره اي مثل من که سراغ گرفتن ندارد حق با توست بروي کجا ؟
 
 
پي چه کسي سراغم را بگيري ؟! چه نشاني هايي بدهي ? بگويي ببخشيد آقاي محترم ? آن دخترکي
 
 
که به هواي من هر شب پشت پنجره مو پريشان مي کند را نديديد ؟
 
 
مردم اين عصر را که مي شناسي اگر کلي هواي حرمتت را داشته باشند جوري نگاهت مي کنند که
 
 
خودت ترجيح مي دهي که بروي تا بماني .
 
 
ديوانه ي تو همچنان مجنون است و زنده ? اين حرف ها چيست ؟ دشمنت شرمنده . پريشب ها که
 
 
اينجا باران آمد و انگار چند جاي ديگر زلزله ياد يک چيزي افتادم .
 
 
 اول اين را برايت بگويم اينجا يک بار براي هميشه زلزله آمد که تو باعث ش شدي ? اينجا يعني دلم را
 
 
مي گويم ? چه زلزله اي ! يک جاي نشکسته و ترک نخورده توي کلبه نماند چه عجب قيامتي کرد آن رعنا
 
 
قامتت بگذريم . . .
 
 
حرف باران بود من تصور کردم اولين دروغ نا خواسته ي دنيا را کتاب هاي فارسي کلاس اول به ما گفتند
 
 
تو يادت مانده ؟
 
 
نوشته بود آن مرد در باران آمد اين کجايش درست است ؟
 
 
خودت قضاوت کن اولا آن روز هوا صاف بود . تازه مهم تر اين که تو نيامدي آن بيچاره اي که در آن هواي
 
 
صاف ديگر نتوانست مانع رفتنش شود من بودم نه تو .
 
 
تو راحت ايستاده بودي آنجا که روي تابلوي بي نئوش عکس لاله بود و اين من بودم که اين گونه ?
 
 
فراموشش کن ? اين گونه نگاه کن چه منتي معلوم است که من منت روشني آن چشم هاي بي مثالت
 
 
را تا آخر دنيا مي کشم فرق نمي کند چه کسي اول مي آيد مهم اين است که چه کسي زير قولش
 
 
نمي زند .
 
 
خلاصه حرف دروغ کتاب فارسي کلاس اول بود راستي چه خوب اين شايد يکي از تنها ويژگي هاي
 
 
مشترک ما باشد وقتي احساس مي کنم تو هم پشت نيمکت يا شايد روي صندلي تکي ات از بس
 
 
که هميشه تکي ? در هفت سالگي همان کتابي را که ورق زدم ورق زدي احساس پرواز مي کنم .
 
 
مهم اين است که تو آمدي ? بگذريم هوا صاف بود و . . .
 
 
مي توانستي راهم ندهي اما دادي ? تازه حکايت کلاس اول همين يک دانه نبود تکليف دارا و سارا هم
 
 
هيچ وقت روشن نشد هيچ کس نفهميد آن ها واقعا چه نسبتي با هم دارند و دارا چرا بايد حتما انارش
 
 
را با سارا قسمت مي کرد ? اصلا دارا به سارا انار داد ؟ سارا چي ؟ دستش را رد کرد يا انارش را گرفت ؟
 
 
و اين انار آيا با آن انار شعر هاي سهراب که سمبل عشق است ارتباط داشت يا نه ؟
 
 
راستش چرا بابا آب داد مگر هميشه روزهاي هفت و هشت سالگي و بچگي هر چه مي خواستيم
 
 
نمي رفتيم سراغ مادر ؟
 
 
مي داني من کلي فکر کردم گناه واژه ي مادر اين است که سخت تر از بابا مي توان آن را نوشت .
 
 
اما به يک نتيجه ي ديگر هم رسيدم آن ها هيچ وقت توي املاهاي کلاس هفت سالگي سفر را يادمان
 
 
ندادند شايد مي دانستند بعضي واژه ها مثل درد ? کشيدنيست نوشتني .
 
 
و تو اولين کسي بودي که بعد از سالها عبور از ياد نگرفتن اين لغت به من فهماندي که سفر چه واژه ي
 
 
پر غصه و پر قصه ايست .
 
 
نگو خاطرات کلاس اولم را چرا براي تو مي نويسم آخر تو هماني که قرار بود در باران بيايد ? زير اين همه
 
 
سال نزني ? نگويي که چون من مجنون سراغت آمدم هوا صاف بود ? تو آن نيستي نه عزيزم ? من يقين
 
 
دارم به خدا تو هماني .
 
 
حتما که نبايد باران از آسمان بيايد شايد منظور کتاب فارسيمان آسمان چشمان من بوده ? اگر اين گونه
 
 
بوده که حق با اوست البته بعد از تو .
 
 
بايد بروم سراغ مجموعه يادگاري هاي دبستان و از آن کتاب معصوم کلي عذر خواهي کنم ? تهمت به
 
 
يک کتاب آن هم فارسي و غريبي چون فارسي کلاس اول گناه کمي نيست .
 
 
از اين ها که بگذريم نکند مثل درس کلاس دوم ? دوستان جديد پيدا کرده اي که ديگر نه يادي و زنگي ?
 
 
نه حرفي و درنگي و نه اشارهي قشنگي . نمي دانم يک رنگي يا مثل غروب رنگ پريده پاييز کم رنگي ؟
 
 
مهم نيست هر چه ميل توست من که نمي توانم از دم سپيده تا آخر شب به ستاره ها بسپارم بيايند
 
 
انتظار رفت و آمد تو را بکشند .
 
 
اصل کار دل مهربان شايد هم کمي نامهربان پر از شيطنت تست که خلاصه قصه ي آن را مي توان راحت
 
 
توي چشمان قشنگت خواند .
 
 
يادت هست يک شب به من قول دادي اگر باران نگيرد مي آيي ? باران گرفت باور نميکني اما ذوق کردم
 
 
که باز هم حرف تو شد . گفتم : حتما دلت نبوده بيايي مانده اي توي خجالت اين چشم هاي پر از
 
 
التماس من .
 
 
يک آه از روي ناچاري کشيده ام و مرغ آمين هم همان دقيقه آهت را برده بالا پيش خدا بعد ابر و بعد هم
 
 
باران .
 
 
من فداي آن دل زلالت که هنوز حرفش از ژرفش پر نکشيده مرغ آمين پيش خداست تا آن را برساند .
 
 
دل زلال هم عالمي دارد خوش به حالت ? خوش به حال آن دوست يا چه مي دانم دوستان جديدت ?
 
 
کاش لايقت باشند ? کاش قدرت را بدانند به آن ها بگو که چقدر ماهي ? نه تعريف نيست ? اين تکليف
 
 
است . بگذار بدانند با چه کسي طرفند تو ماه شب . . . نه تو ماه همه شب هايي ? خسته ات کردم .
 
 
به چشمانت بگو قطع نکنند خودم رفع زحمت مي کنم . بند بند وجودم به تو سلام مي رسانند کسي که
 
 
از اولين مشق کلاس اولش ديوانه ي تو بود شايد هم از اول تولدش ? مهم اينست . آن وقت که ديوانه
 
 
تو بودم هيچ کس حتي معناي ديوانه شدن را نمي دانست .
 
 
عجيب دوستت دارم ? ساده دوستم نداشته باش اما نرو ? من به همين دوست نداشتن و بي جوابي
 
 
و سفر و نيامدن و ناز خريدن و سوختن و مردن و ماندن راضيم تو هم به همين راضي باش . من چيزي
 
 
جز اين نميخواهم بگذار همين جور مثل برفي که از کوه سرازير مي شود ? مسير آسمان را طي مي کند
 
 
و دوباره به دريا باز ميگردد ? تا هميشه دوستت داشته باشم .
 
 

کسي که چه برف ببارد چه باران ? تنها به ياد تو مي افت

پنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:مریم حیدر زاده,

  توسط مردبارانی  |
 

نامه سوم (مریم حیدر زاده)

نامه سوم

 
به نام او که آن قدر آه کشيدم تا تو را برايم فرستاد نمي دانم شايد سلام
 
 
گاهي دلم مي خواهد بداني حال من چگونه است اما بدان که من هميشه حال تو را مي دانم .
 
 
اغلب دلم برايت تنگ مي شود هر لحظه يک بار تنفست مي کنم . جاي تعجب نيست يک ديوانه دارد
 
 
با تو حرف مي زند خودت قضاوت کن که اول ديوانه نبود و حالا خوشحال است که تو ديوانه اش کردي .
 
 
اي وحي محض ? الهام تمام ? اي خود حقيقت ? اي سوال همه جواب ها و اي جواب همه سوال ها ?
 
 
زمستان است ولي ماه به بار نشستن شکوفه هاي کال درخت نياز ? ديروز آسمان به دخترکي معصوم
 
 
که روياهاي عاشقانه اش براي هميشه ميان شدت اعتماد به مسافري رهگذر جا ماند ? نقل هاي سپيد
 
 
بر سرمان ريخت تا دخترک يک بار هم که شده بخش کوچکي از آرزو هايش را گل داده ببيند . ديروز
 
 
باران هم باريد و من به ياد درس لطيف عصر هفت سالگي پشت پنجره ماندنم تا او بيايد .آن وقت ها
 
 
مي گفتند او در باران آمد و من از آن وقت تا وقتي تو آمدي انتظارت را مي کشيدم بي آنکه بدانم
 
 
گمشده ام کيست و ديروز هرچه نگاه به پنجره ريختم او نيامد و يا نه ديوانگي ست ببخش ? تو نيامدي .
 
 
مي دانم قرار نبود بيايي و چه زيبا مي شود کسي وقتي بيايد که قرار نيست .
 
 
راستي آن چيزي که سال ها پيش بردي حالا کجاست ؟
 
 
اين گونه نگاهم نکن ? دلم را مي گويم . تنهايي گاهي سبب مي شود که در دامنه هاي زندگي اتراق
 
 
کني و باز تحملت را بر شانه هاي کوه بگذاري تا خستگي ات کمي در برود .
 
 
راستي چه حکمتي ست که من بيشتر ? غروب ها دلم براي تو تنگ مي شود ؟! نه فکر کني که
 
 
خورشيدي ? نه عزيزم خورشيد شب ها مي رود و گل هاي آفتاب گردان را به حال خودشان مي گذارد .
 
 
اما جالب ست که تو مهتاب هم نيستي که روز ها بروي ? در حقيقت تو هيچوقت نمي روي که قرار باشد
 
 
بيايي .
 
اولين باري که رفتي هنوز اين معما را نمي دانستم اما آن وقت که با لحن فريادي ات مانع چکيدن اولين
 
 
تگرگ اشکم شدي فهميدم رفتن نوعي ماندن ست و تو رفتي که بماني و ماندي ? آن قدر ماندي و از
 
 
آن سوي دور دست هاي مديترانه برايم خواندي که من با تو و بي تو براي تو نوشتم . آن قدر بي پاسخ
 
 
گذاشتي و گذشتي که آخرش نه بخاطر من راستش نمي دانم به خاطر که ? شايد به خاطر خودت
 
 
برگشتي و همين مثل آن يک دانه عکست که کنار ديوان حافظ و روي طاقچه خود نمايي مي کند کلي
 
 
غنيمت است . بمان اما اين بار نه ديگر از آن ماندن هايي که رفتن دارد اين بار به زبان عاميانه بمان ?
 
 
به زبان همه که وقتي تنها مي شوند ماندن کسي را زير لب با صاحب آسمان ها در ميان مي گذارند ?
 
 
يک بار هم به خاطر کسي که يک عمر برايت مرد ? بمان .
 
 
اما لااقل بگو ? بنويس ? نقاش کن يا اشاره کن که به خاطر او مانده اي ? منت چشمان تو هم عالمي دارد
 
 
مافوق عالم رويا . . .
 
 
 
                                                                          در انتظار در انتظار نگذاشتنت
 

سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

به سلامتی خودم

دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:مردبارانی,

  توسط مردبارانی  |
 

رفیق

دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:تصاویر بارانی,

  توسط مردبارانی  |
 

مردبارنی

 

دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:تصاویر,

  توسط مردبارانی  |
 

نامه دوم(مریم حیدر زاده)

 

 
نامه دوم
 
زيبا سلام ! ديگر نه خط قهوه اي مانده که روي فنجان فال من و تو نيفتاده باشد و نه شعر حافظي که
 
 
در جواب نيت بعدهايمان درنيامده باشد .
 
 
هرکدام از خط ها و شعر ها چندين بار اقبالشان را آزموده اند و گاه دلخوش و گاه ديگر پريشانم کرده اند .
 
 
ستاره ها هم که ديگر حرفشان را نزن از تمامشان بيزارم . انگار زماني که خورشيد براي تولد آن ها نور
 
 
پخش ميکرد آن دو تا ستاره ي من و تو جايي پشت ساحل آسمان براي به دنيا نيامدن مشغول نذر و نياز
 
 
بودند . شايد هم آمده اند و مدت هاست رفته اند گل بچينند . اين ارديبهشت هم که انگار فقط به فکر
 
 
بهشتي هاست انگار کسي بهشتش را دزديده و جايي پشت آرزو هاي آن هايي که دنيا دستشان ست
 
 
پنهان کرده تا مبادا چشم ما به گوشه اي از جمال مبارکش بيفتد ? تو هم که انگار کسي ? چه مي دانم
 
 
دستي نامرعي کوک گيتار اعصاب نازنينت را بر هم زده است و شايد هم ديگر اين سيم براي نواختن
 
 
ترانه هايت مناسب نيست که کمتر سراغ دست نوشته و نوشتنت مي روي آخر حالا ها فقط چيز ها دل
 
 
آدم ها نمي زنند . مد شده که گاهي آدم ها کسانشان را هم عوض مي کنند بگذريم . . .
 
 
عصري که عشق را با الف بنويسند بهتر از اين نمي شود .دقت کرده اي آدم ها دو دسته اند : يا نامه
 
 
مي دهند يا ادامه . آن ها که نامه مي دهند مختصري عاشق ترند آن ها نامه مي دهند و آن آدم هاي
 
 
مقابل به آزارشان ادامه ? مهم نيست اهل تمنا نبودم و نيستم نازنين مريم . محض رضاي خدا يک بار به
 
 
سبک آدم هاي خيلي عادي که هميشه براي جواب دادن به نامه از هرکس که باشد عزا مي گيرند با
 
 
حرص پاسخ نامه را بنويس ببينم دنياي بي روياي فردا دست کيست ؟
 
 
يا دست کم قرار هست به ما هم برسد يا نه ؟!
 
 
به فرض مثال که ديدار داغ را تازه مي کند اما اگر آن ديدار هميشه ي ارغواني بعدها وقتي باشد که داغي
 
 
نباشد چه ؟
 
 
پاسخش را حتما برايم با سرخ بنويس نه مثل تبريک تبريک عيدت که حقيقتش آنقدر شخص ثالث ش
 
 
پر رنگ بود که نفهميدم مخاطبت منم يا ديگري...باشد ديگر از رسيدن و نرسيدن نمي نويسم هرجا دلم
 
 
هوايش را کرد نقطه چين مي گذارم يکي براي رسيدن و دو تا براي نرسيدن ? آخر اگر رسيدن باشد يکي
 
 
شدن است و نرسيدن يعني آن دو تا هنوز دورند تا رسيدن . از حق نگذريم چه زود بروم هاي سوالي
 
 
جايشان را به مي روم امري دادند ! راستي بروم صفحه بعد ؟ عکست خوب نگاهم مي کند عکس
 
 
روز هاي اولت ? اجازه داد ? تو که اهل اين روز هايي . نمي دانم شايد دلت اهل شکايت نيست ديگر نه
 
 
حرف از مشغول بودن مي زنم ? نه آمدن و نه ماندن . يک نتيجه ي شبانگاهي به من آموخت که اگر
 
 
کسي ? فکري ? دلي ? يا حتي شماره اي ? بخواهد مشغول کسي باشد شب و روز و ماه و خورشيد
 
 
نمي شناسد . اگر کسي دلتنگ ديگري باشد آمدن و ديدنش اندک لرزشي در نقطه اي از دل عاشقش
 
 
مي اندازد و اگر اهل ماندن باشد نياز به سفارش نيست .
 
 
خلاصه که خلاصه اش کنم اين بار از اون دفعه هايي بود که هيچ بهانه اي نبود براي نوشتن ? ياد تفاهم
 
 
نقره اي مان بر سر قانع کننده ترين دليل عالم افتادم اين بار فقط دلم خواست ? خواست تا بي بهانه
 
 
بنويسم و من هم نوشتم و حالا چون تقريبا تمام چيزهايي که دلم دلش مي خواست بداني را گفت و 
 
 
من تجربه کردم و برايت نوشتم ديگر حرفي نيست جز اينکه : چشماي روشنت يه کم کاشکي هواي
 

منو داشت... فقط همين کسي که دست خودش نيست اما اگر نخواهد هم ? هميشه به تو فکر ميکند

دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:مریم حیدر زاده,

  توسط مردبارانی  |
 

 



نیا باران زمین جای قشنگی نیست.... من از اهل زمینم خوب میدانم که اینجا قدر مردم را به جو اندازه میگیرند نیا باران زمین جای قشنگی نیست.... در اینجا گل در عقد زمبور است ولی در سر سودای بلبل دارد. نیا باران رمین جای قشنگی نیست..... نیا
marde_barani0000@yahoo.com


 

 

 مست عالم
 یک دنیا غریبم
 یه وقتایی هست...
 ﻓَﺮﻗﮯ ﻧَﺪﺍﺭَﺩ ﺯِﻧﺪِﮔﮯ ﺑﺎ ﻣَﺮﮒ
 حاضری برام زندگی کنی؟
 مرا ببوس
 با ما در کانال بارانکده همراه باشید،منتظر شما هستیم
 پشت این چهـره ی آرام
 باران تویی
 سه تا دیونه
 سایه سفید
 توروخدا
 یکی بود
 بـا خودم اتمـــــــام حُجــَــت مــی کنم
 باران
 آخرین آرزو
 میترسم تنهاشم
 تو بارون که رفتی
 بی خــــــــــیال قلبی که
 متن عاشقانه
 سیاوش
 تو رفتی
 ارزشش رو نداشت
 تو بی من
 عاشقانه
 اسمس
 عاشقانه
 باران
 غمگین
 شروع
 جملات غمگین
 عطر تنت
 باران زده
 مطالب بارانکده
 مطالب بارانکده
 بارانکده
 فلانی
 بارانکده(1)
 سارا
 تنهایی

 

بهمن 1395
مرداد 1395
تير 1395
تير 1394
آبان 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390

 

مردبارانی

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بارانکده و آدرس barankd.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





بارانکده(میهن بلاگ)
باران گرافیک
گالری عکس رویایی
پروانه ها
نور عشق
دختر بارانی
سپنتا
♥کلبه♥
عاشق تنها
زندگی عشقی
ناگفته ها(داداش آرش)
هیچکس همراه نیست(تنهای اول)
اشعار عاشقانه
دختر از جنس بارون
☂شب بارانی☂
زیر باران
دل شکسته
حرفهایی برای نگفتن
دنیای بازی های من
اگر تنهاترین تنها شوم بازهم خداهست
کلبه تنهایی من
دختری از جنس باران
بهار
مردبارانی
بارونو
دنياي فهيمه
♂ ♣ عاشــقانه ها ♠ ♀
یخ فروش جهنم
♣*♣*♣دل نوشته هاي تنهاترين عاشق دنيا♣*♣*♣
ღ بـهـتـریـن شـعـرهــایی که خــونـدم ღ
مـحـمـد جـــــان دوسـتـت دارم
***love forever***
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
ماهنامه پرنیان
آسمان آبی
عكس ناياب رپرها
ترنم باران
مردبارانی
بارانکده
مردبارانی
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

Rain 24
نم نم بارون
یادم تورا فراموش
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس

 

RSS 2.0

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 18
بازدید هفته : 100
بازدید ماه : 1566
بازدید کل : 32666
تعداد مطالب : 691
تعداد نظرات : 205
تعداد آنلاین : 1

Alternative content