بارانکده

دل های بارانیها


خط خطی های باران..

 

خط خطی های باران...

.

.

و تو ،

چه آسان

برگهای خشک دلم را لگد مال کردی و رفتی …

بی آنکه بدانی ،

این برگها

یادگاری خودت بودند از لحظه ی اظطراب دلنوازیمان!

قرچ قرچ هر کدامشان

پر از صدای عاطفه است …

پر از حس بودن ،

برگیست از دفتر خاطرات خیسمان…گلبرگیست از شمعدانی کنار حوض ،ماهی قرمز!


بارانی ترین های وجودم را زمزمه می کند…!

و تو ،

چه آسان…

برگهای خشک دلم را لگد مال کردی و رفتی …

                                                             برگی از خط خطی های مرد بارانی

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

زیربارون

 

 

                                          زیــر بــارون ، بـه یـاد تـو گـریـه کـردم . . .

 

 

زیـر بــارون ، بـه اون چـه کـه گـذشته خـوب فـکر کـردم ...

 

 

زیــر بــارون ، از ایـنکه چـه قـدر به مـرگ نـزدیـک شـدم ، بغض کردم . . .

 

 

زیــر بــارون ، صـدای قلـبم رو گـوش کـردم ...

 

 

زیــر بــارون ، بـا صـدای بلـند اسـمت رو فـریاد کـردم . . .

 

 

زیــر بــارون ، فـهمیدم کـه تـا حالا چه قدر اشـتباه ، زندگـی کـردم ...

 

 

زیــر بــارون ، بـا شـنیدن طـنین عشق ، خـدا رو طلب کـردم . . .

 

 

زیــر بــارون ، جـای خـالی دستان گرمت رو با تـموم وجـود ، حـس کردم ...

 

 

زیــر بــارون ، اشـک های لحـظۀ خـداحافظی رُ تو ذهـنم ، تـداعی کـردم . . .

 

 

زیــر بــارون ، ایـن دنیـای بـی وفـا رُ تا دلت بـخواد ، نفـرین کـردم ...

 

 

زیــر بــارون ، از عشـقی کـه تـو قـلبم حـک کـردی ، یـادی کـردم . . .

 

 

زیــر بــارون ، بـه پـشت سـرم نـگاه کردم وبیست و دو سـال زندگی رو بـاور  کـردم ...

 

 

زیــر بــارون ، بـه تـموم بـهونه هـامون تبـسم تـلخی کـردم . . .

 

 

زیــر بــارون ، بـه حـکمت خـدا از تـه دل شـک کـردم ...

 

 

زیــر بــارون ، بـه فـرار ثـانیه هـا اعـتقاد پیـدا کـردم . . .

 

 

زیــر بــارون ، بـه مـعنی وا قـعی زیسـتن انـدیشه کـردم ...

 

 

زیــر بــارون ، نمـی دونـی کـه ، چـه قـدر خـودم رو سرزنـش کـردم . . .

 
زیــر بــارون ، یـه عـالمه اشـک ، بـا قـطره هـای بـارون قـسمت کـردم ...

 

 

 

زیــر بــارون ، واسه ی هـیچ کدوم از سـؤالام جـوابی پـیدا نـکردم . .

 


چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

باران

باران كه ببارد

.
با تمام وجود

.
زمزمه ات خواهم كرد

.
و با تمام وجود خواهم شكست

.
و نبودنت را

.
با باران خواهم باريد

.
آنقدر خواهم باريد

.
كه بيايي

.
با تو زير باران

.
كوچه ها را

.
آواز سرخواهيم داد

.
با تو زير باران

.
اگــر كه بيايي!!

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

ردپا

 

لب شیشه ها هی جا می ذاره رد پا

 

مثل تو که رو قلب من پا رو گذاشتی بی صدا
ش

 

هنوز وقتی بارون میاد دلم عشق تورو می خواد

 

می گم به هر قطره ی بارون بگین به دیدنم بیاد

یادت میاد رو قلب من هی تازیانه می زدی

 

واسه رفتن به هر درو به هر بهونه می زدی

هنوز وقتی بارون میاد دلم عشق تورو می خواد

 

می گم به هر قطره ی بارون بگین به دیدنم بیاد

دل شیشه می لرزه مثل قلب من تو سینه

 

راستی چرا کسی نبود قلب منو ببینه

همه می گن بذار بره ,برگرده باز همینه

 

نمی دونن عاشقتم ,نقشی نداره کینه

هنوز وقتی بارون میاد دلم عشق تورو می خواد

می گم به هر قطره ی بارون بگین به دیدنم بیاد

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

از اعدامی


 

دست بر شانه ام میزنی تا تنهاییم را بتکانی ؟


به چه می اندیشی ، تکاندن برف از روی آدم برفی . . .

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

مردبارانی


دلیل اینکه آرومم ، امید لمس دست هاته

 

 

همین لبخند پنهانی ، کنار لحن گیراته

 

 

دلیل اینکه تنهایی ، همین دست های تنهامه

 

 

همین دنیای تاریکم ، همین تردید چشمامه

شبیه حس پژمردن ، دچار شک و بی رنگی (شک و بی رنگی)

 

 

من آرومم ، تو تنهایی ، حقیقت داره دلتنگی (دلتنگی)

لالا لالا

هنوزم می شه عاشق شد ، هنوزم حال من خوبه

 

 

ببین دنیا پر از رنگه ، هنوزم عشق محبوبه

لالا لالا لالا

تو در گیری ، نمی دونی ، چه رویایی به من دادی

 

 

اگه فکر می کنی سردم ، برو رد شو ، تو آزادی (تو آزادی)

نمی دونی چقدر سخته ، تو پشت نبض دیواری

 

 

نمی دونم تو این روز ها ، چه احساسی (احساسی) به من داری

شبیه حس پژمردن ، دچار شک و بی رنگی (شک و بی رنگی)

 

 

من آرومم ، تو تنهایی ، حقیقت داره دلتنگی (دلتنگی)

لالا لالا

هنوزم می شه عاشق شد ، هنوزم حال من خوبه

 

 

ببین دنیا پر از رنگه ، هنوزم عشق محبوبه

لالا لالا لالا

نه اینکه سرد و مغرورم ، نه اینکه دور از احساسم

 

 

بذار دست دلم رو شه ، بذار رویا رو بشناسم

 

 

تموم شهر خوابیدن ، من از فکر تو بیدارم

 

 

یه روز می فهمی از چشمام ، چه احساسی به تو دارم

 

 


شبیه حس پژمردن ، دچار شک و بی رنگی (شک و بی رنگی)

 

 

من و آرومم ، تو تنهایی ، حقیقت داره دلتنگی (دلتنگی)

لالا لالا

هنوزم می شه عاشق شد ، هنوزم حال من خوبه

 

ببین دنیا پر از رنگه ، هنوزم عشق محبوبه

لالا لالا لالا

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

سیاوش

 

 

 

ای آدمک کوکی صبح شد که بیدار شی

 

 


 

 

 

 

 

 

 

مثل همه عمرت تکرار شی و تکرار شی

 

 


 

 

 

صبح ولی انگار نیست تو توی شب برفی

 

 

 

 

 

بین شب و روز تو انگار که نیست فرقی

 

 


 

 

 

شبها مثل روزاته روزات همگی تکرار

 

 

 

 

 

از دست همه سیری از دست خودت بیزار

 

 


 

 

 

پرواز واسه تو مرده تو اوج نمی گیری

 

 

 

 

 

بردی همه رو از یاد از یاد همه میری

 

 


 

 

 

تا فرصت هنوز هم هست برگرد به خودت برگرد

 

 

 

 

 

نو شو که این تکرار از تو ، تو رو دورت کرد

 

 


 

 

 

بسه اگه تا امروز تکرار تو رو داد بر باد

 

 

 

 

 

فردا رو بساز از نو دیروز و ببر از یاد

 

 


 

 

 

تو لحظه تکراریت تنها خودتی همرات

 

 

 

 

 

حسرت شده یارت ای کاش همه حرفات

 


با غصه نشو همدم سنت شکن خود باش

 

 

 

آزادترین فردی وقتی که نگی ای کاش


چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

از تبار ابراهیمی؟

همیشه از درونم؛ تو

 

می شکنی غرور مردانه ام را

 

شاید از تبار ابراهیمی!

 

برای شکستنم تیشه می خواهی چکار؟!

 

شکن ابروانت کافیست

 

برای شکستن چینی نازک دلم!

 

شاید از تبار سهرابم...


 

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

نیمکت

اگر تو روی نیمکتی

این سوی دنیا

تنها نشسته ای

و همه ی آنچه نداری کسی ست

آن سوی دنیا

روی نیمکتی دیگر

کسی نشسته است

که همه ی آنچه ندارد تویی

نیمکت های دنیا را بد چیده اند ...


 
 
نوشته ی قشنگی بود.
منم در جوابش چیزی نوشتم ، خوشحال میشم نظرتونو بدونم.

 

 

"دنیا" این سو و آن سو ندارد!

وقتی ببینی همه ی دنیای تو "دنیا"یت است!

ولی وقتی ببینی دنیای او خالی از "تو"ست

قلبت می گیرد حتی اگر شاعر باشی!

اما خیالی نیست..

چه روی این نیمکت چه آن نیمکت!

 

بگذار نیمکت ها را هرجور می خواهند بچینند

دلم که پیش توست!

حالا باز هم بهانه بیاور که دستان تقدیر قویتر از بالهای عشق من است...!


چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

قدر مهربانانه مرا می نگریی

که گونه هایم سرخ می شود از شرم!

انگار عاشقت شدم!

چشمانت را می خواهم

دستانت را می خواهم

آغوشت را نیز هم...

بوسه پشت بوسه می خواهم!

آه ببخش می دانم گستاخ شده ام!

اما چه کنم...

چشمانت مست مادر زاد است

لبانت شراب خام.

دلبر من..

نخورده لبانت را مستم!

جرعه ای عشق تعارف کن

تا "شهوانی ترین بوسه ها را به چنان شرمی مبدل سازی که جاندار غارنشین از آن سود جوید.." 

و من باری دیگر به معجزه ی چشمانت ایمان بیاورم

به نشانه ی بندگیت،سر تعظیم فرو آورم

و در برابر بوسه های عیسویت سجده برم!

فقط جرعه ای عشق تعارف کن...

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

باران

منتظر نباش كه شبي بشنوي

از اين دلبستگي هاي ساده ، دل بريده ام !

كه عزيز باراني ام را ،در جاده اي جا گذاشتم !

يا در آسمان ، به ستاره ي ديگري سلام كردم !

توقعي از تو ندارم !

اگر دوست نداري، در همان دامنه‌ي دور دريا بمان !

هر جور تو راحتي ! باران زده ي من !

همين سوسوي تو، از آن سوي پرده ي دوري

براي روشن كردن اتاق تنهاييم كافيست !

من كه اين جا كاري نمي كنم !

فقط گهگاه،

گمان دوست داشتنت را در دفترم حك مي كنم !

همين !

اين كار هم كه نور نمي خواهد !

مي دانم كه به حرفهايم مي خندي !

حالا هنوز هم وقتي به تو فكر مي كنم

باران مي آيد !

صداي باران را مي شنوي ؟!

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:از دیونه باران,

  توسط مردبارانی  |
 

شب بارانی

ز آن شب بارانی

تا همین حالا

دقیقا یک عمر و سه دقیقه می گذرد…

می بینی؟

حسابش را دقیق دارم!

یادش بخیر…

یک عمر و سه دقیقه ی پیش

همین موقع!

دست هایم پر از تو بود!

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

زیرباران

دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست

تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست

قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو

گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست

گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم

گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن

من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست

من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه

برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست

فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز

که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

خیام

ماییم و می و مطرب و این کنج خراب

جان و دل و جام و جامه پر درد شراب

فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب

آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

(باران) از عاشقانه از سحر خانوم

باران قصیده واری

                -غمناک  -

                         آغاز کرده بود.

می خواند و باز می خواند

                بغض هزار ساله دردش را  انگار می گشود.

                         اندوه زاست زاری خاموش!

                                 نا گفتنی است... اینهمه غم؟!

                                        نا شنیدنی است!

پرسیدم این نوای حزین در عزای کیست؟

                        گفتند اگر تو نیز

                                از اوج بنگری   

                                     خواهی هزار بار از و تلخ تر گریست

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:از عاشقانه,

  توسط مردبارانی  |
 

کجایی؟

افسوس که نامه جوانی طی شد

و آن تازه بهار زندگانی دی شد

آن مرغ طرب که نام او بود شباب

افسوس ندانم که کی آمد کی شد

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

خیام

می خور که هزار بار بیشت گفتم

باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی”،

“پس بر سر این دو راههٔ آز و نیاز

تا هیچ نمانی که نمی‌آیی باز”،

“تو زر نئی ای غافل نادان که ترا

در خاک نهند و باز بیرون آرند”

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

خیام عشق من

این کوزه چو من عاشق زاری بوده است

در بند سر زلف نگاری بوده‌ست

این دسته که بر گردن او می‌بینی

دستی‌ست که برگردن یاری بوده‌ست

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

سهراب در نگاهی دیگر

رفته بودم سر حوض

تا ببینم شاید ، عكس تنهایی خود را در آب ،

آب در حوض نبود .

ماهیان می گفتند:

هیچ تقصیر درختان نیست.

ظهر دم كرده تابستان بود ،

پسر روشن آب ، لب پاشویه نشست

و عقاب خورشید ، آمد او را به هوا برد كه برد.

به درك راه نبردیم به اكسیژن آب.

برق از پولك ما رفت كه رفت.

ولی آن نور درشت ،

عكس آن میخك قرمز در آب

كه اگر باد می آمد دل او ، پشت چین های تغافل می زد،

چشم ما بود.

روزنی بود به اقرار بهشت.

تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی ، همت كن

و بگو ماهی ها ، حوضشان بی آب است.

باد می رفت به سر وقت چنار.

من به سر وقت خدا می رفتم.

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:سهراب ,

  توسط مردبارانی  |
 

کودکی

می خواهم

 

برگردم به روزهای کودکی

 

آن زمان ها که :

 

پدر تنها قهرمان بود

 

عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد

 

بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود

 

بدتـرین دشمنانم، خواهرهای خودم بودند

 

تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند

 

تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود

 

و معنای خداحافـظ، تا فردا بود... 

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:کودکی,

  توسط مردبارانی  |
 

باران

دلم گرفته از اینکه کسی بهار تو نیست

گرفته ای و کسی لای بوته زار تو نیست

خودت بیا و درخت سر قرارت باش

که پایه های سر کوچه بی قرار تو نیست

تو دست رد به دل و سینه ی غبار بزن

بگو که مقصد من مقصد قطار تو نیست

تمام غصه ی من گوشه های تار من است

که انزوای من از ماتم ستار تو نیست

هزار شاعر عاشق به زیر خنده زدند

که شعر ناب سرودن همیشه کار تو نیست

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

باران

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند

مثل آسمانی که امشب می بارد....

و اینک باران

بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند

و چشمانم را نوازش می دهد

تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

باران

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟

غافلگیر شدیم

چتر نداشتیم

خندیدیم

دویدیم

 

و به شالاپ شلوپ‌های گل آلود عشق ورزیدیم.

 

دومین روز بارانی چطور؟

پیش‌بینی‌اش را کرده بودی

چتر آورده بودی

من غافلگیر شدم

سعی می‌کردی من خیس نشوم

و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود

 

سومین روز چطور؟

گفتی سرت درد میکند

حوصله نداشتی سرما بخوری

چتر را کاملاً بالای سر خودت گرفتی

و شانه راست من کاملا خیس شد

 

و چند روز پیش را چطور؟

به خاطر داری؟

که با یک چتر اضافه آمدی

و مجبور بودیم برای اینکه پین‌های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر برویم

فردا دیگر برای قدم زدن نمی‌آیم.

تنها برو

یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

ابوذر

سلام داداشی دلم یک دنیا برات تنگ شده

این شبها وروزها که خیلی قشنگن همیشه به یاداتم

نگی سعید بی وفاستا

نه داداش یک دنیا به یادم خیلی خیلی دلم هوایه دیدنتو کرده.

داداشی دیگه داره میرسه به آخر خط دوستی بچه ها با هم

خیلی از هم دور شدیم

هر کسی یک طرفی میره کاش بودی تا میتونستیم طرفه تو جمع بشیم.

خیلی حرفها برای گفتن هست

ولی جای خوبی برای گفتن نیست

همین روزها میام کناره مزارتو همه چیزو برات میگم

دوستت دارم یک دنیا

بوس بوس بوس

خداکنه این مطالبمو بتونی بخونی

شنبه 21 مرداد 1391برچسب:داداش ابوذر,

  توسط مردبارانی  |
 

خیانت

از حساب و کتاب بازار عشق هیچگاه سر در نیاوردم

 

و هنوز نمی دانم چگونه می شود هربار که تو بی دلیل ترکم می کنی

 

من بدهکارت می شوم . . .

.

.

.

همیشه سکوتم به معنای پیروزی نیست ، گاهی سکوت میکنم تا بفهمی چه بی صدا باختی . . .

.

.

.

مشکل از تو نبود

 

از من بود

 

با کسی حرف میزدم

 

که سمعک هایش را

 

پیش دیگری جا گذاشته بود . . .

.

.

.

دست از سرم بردار برو / ندارم حوصله ی این حرفارو

 

همه یادگاریات بخوره تو سرت / نه خودتو میخوام نه دردسرت !

 

.

.

.

من از عشق گفتم

 

تو مدل ماشینم را پرسیدی

 

من از محبت گفتم

تو محل زندگیم را پرسیدی

 

من از دوست داشتن گفتم

 

تو وضعیت حسابِ بانکیم را جویا شدی

 

من از ارزش ها گفتم،ارزش هایی که قیمت ندارند،امّا تو

 

تو قیمت ارزش ها را با اهن و کاغذ برابر کردی . . .

.

.

.

محبت به نامرد ، کردم بسی / محبت نشاید به هر نا کسی

 

تهی دستی و بی کسی درد نیست / که دردی چو دیدار نامرد نیست

.

.

.

این که هر بار سرت با یکی گرم باشد دلیل بر ارزش ات نیست

 

آنقدر بی‌ ارزشی که خیلی‌ها اندازه تو هستند . . .

.

.

.

چه داروی تلخی است ، وفاداری به خائن

 

صداقت با دروغگو  و مهربانی با سنگدل . . .

شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

جملات عاشقانه قشنگ

از دل کوچه گذشتم از میون جاده ی خیس

این مسیر بدون برگشت که واسم هیچ آشنا نیست

میخوام آرامش بگیرم من که تو غصه اسیرم

حق من نیست مثل سایه توی تنهایی بمیرم…
.
.
.
کاش میشد هیچکس تنها نبود

کاش میشد دیدنت رویا نبود

گفته بودی باتو میمانم ولی

رفتی و گفتی که اینجا جا نبود

سالیان سال تنها مانده ام

شاید این رفتن سزای من نبود

من دعا کردم برای بازگشت

دستهای تو ولی بالا نبود

باز هم گفتی که فردا میرسی

کاش روز دیدنت فردا نبود …
.
.
.
یه نفر یه جایی تنها روز و شب از تو میگه از تو میخونه

واسه تو می نویسه اما تو نیستی تو نمیشنوی

و نمیدونه چی میشه و همش ای کاش و ای کاش …خسته شده خدایا ….

فقط تو میتونی به دادش برسی

بیا و بمون کنارم واسه همیشه… نگو  نمیشه …
.
.
.
فقط گوشه چشمی از نگاه خدا برای خوشبختی همه انسانها کافیست

این نگاه را برایت آرزو میکنم …
.
.
.
می نویسم: ” د ی د ا ر”

تو اگر بی من و دلتنگ منی یک به یک فاصله ها را بردار

 

زیباترین ستایش ها نثار کسی که کاستی ها و لغزش هایم را میداند

و باز هم دوستم دارد….
.
.
.
سنگ هایی که به دیوار فراق تو زدم

کعبه میشد من اگر خانه بنا می کردم …
.
.
.
بهانه های دنیا تو را از یادم نخواهد برد…

من تو را در قلبم دارم

نه در دنیا …
.
.
.
دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را

در انحصار قطره های اشک نبینم

دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم

دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد

همیشه از حرارت عشق گرم باشد

من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند

برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم

که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند

من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند
.
.
.
لمس کن کلماتی را

که برایت می نویسم

تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست…

تا بدانی نبودنت آزارم می دهد…

لمس کن نوشته هایی را

که لمس ناشدنیست و عریان…

که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد

لمس کن گونه هایم را

که خیس اشک است و پر شیار…

لمس کن لحظه هایم را…

تویی که می دانی من چگونه

عاشقت هستم٬

لمس کن این با تو نبودن ها را

لمس کن…

همیشه عاشقت میمانم

دوستت دارم ای بهترین بهانه ام
.
.
.
خیال بوسه ای که اینجا

جا گذاشتی اش ،

بر لبانم سنگینی می کند …

به خاک می افتم در مقابلت

فکر می کنی چیز دیگری هم

برای باختن دارم هنوز ؟
.
.
.
هر شعر

گریز از یک گناه بود

هر فریاد

گریز از یک درد

و هر عشق

گریز از یک تنهایی عمیق

افسوس که تو

هیچ گریزگاهی نداشتی…!
.
.
.
با تو بوده ام ، همیشه و در همه جا

با تو نفس کشیده ام ، با چشمان تو دیده ام

مرا از تو گریزی نیست

چنانکه جسم را از روح و زمین را از آسمان و درخت را از آفتاب

تو دلیل من برای حیات بودی و هستی

و چنان با این دلیل زیسته ام که باور کرده ام

علت بودن من تو هستی

پاسخ من به آغاز و پایان زندگی این است

« همیشه با تو »
.
.
.
به تو که فکر می کنم

بی اختیار

به حماقت خود لبخند می زنم

سیاه لشکری بودم

در عشق تو

و فکر می کردم بازیگر نقش اولم …

افسوس…
.
.
.

اگر سرت رو روی سینه ام بگذاری

هیچ صدایی نخواهی شنید …

قلبِ من طاقت این همه خوشبختی رو نداره
.

شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

اسمس گریه دار

.
چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند

گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی…
.
.
.
شاید چشم های ما نیاز داشته باشند که گاهی با اشک های مان شسته شوند

تا بار دیگر زندگی را با نگاه شفاف تری ببینیم…
.
.
.
میروی و من فقط نگاهت میکنم

تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم بی تو

یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو

همین یک لحظه باقی است

و شاید همین یک لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم
.
.
.
از دیگران بریدم تا مهربان بمانی

نامهربان تو رفتی با دیگران بمانی؟
.
.
.
دلم غمگین غمگین است

در این کومه

در این زندان

در این غوغای خاموشی

در این جشن فراموشی

در این دنیای بی مهر و کم آغوشی

دلم ترسیده و تنگ است

دلم ترسیده از آه پر از درد پدرهامان

و از چشم پر از اشک تمام مادر ها

دلم آشوب آشوب است

دلم سرد و تنم بی روح بی روح است

نمی خواهم، نمی خواهم دگر

این زندگانی را و دل را

نگاهم خیره بر بالا

به دنبال نگاهی ساده می گردد

و می بینم، و می بینم هوای گریه دارد آسمان هم پای چشمانم

می روم آرام

گونه ام خیس است

آسمان می بارد امشب بر من و بر گریه هایم سخت…
.
.
.

دلی که شکستی را گچ چاره نکرد ، گل گرفتمش
.
.
.
چند تکه از تو

پریشان افتاد

ته فنجانی که فالم را می گرفت…

می گفت آرام نیستی

و فردا هیچ نامه ای نخواهد آمد…
.
.
.
شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او

شد با شب و گریه رو به رو عاشق او

پایان حکایتم شنیدن دارد

من عاشق او بودم و او عاشق او…
.
.
.
عاشقی با قلب من بیگانه شد

خنده از لب رفت و یک افسانه شد

حس و حالی بعد عشق آمد پدید

بعد آن شب زندگی غمخانه شد
.
.
.
سوژه بدین گریه کنم

اشکمو زودی ول کنم

با سختی غصه و غم

یکمی درد و دل کنم
.
.
.
ز تلخی سکوتت من چه بگویم
/ همان بهتر که از غم ها نگویم

تو کاری کرده ای با بی وفایی / دگر از عشق خود با کَس نگویم . . .
.
.
.
غــم که نوشتن ندارد نفوذ می کند در استخوان هایت…

جاسوس می شود در قــلبتـــ

آرام آرام از چشم هایت میریزد بیرون…
.
.
.
گــریان شده دلـــــم….

همچـــون دختـــرکـــی لجبـاز…

پا به زمین می کـــوبد…

تــــو را میـــخواهد….

فقط “تــــــــــــــــــو” را…
.
.
.
هربار که کودکانه دست کسی را می گرفتم ، گم میشدم

حالا آنقدر که در من هراس گرفتن دستی است ، اضطراب گم شدن نیست !
.
.
.
جان غمگین ، تن سوزان ، دل شیدا دارم / آنچه شایسته عشق است ، مهیا دارم

سوز دل ، خون جگر ، آتش غم ، درد فراق / چه بلاها که ز عشقت من تنها دارم
.
.
.
خاطرات مثل یه تیغ کند می مونه…که رو رگت میکشی…

نمیبره ، اما تا می تونه زخم میکنه…
.
.
.
دنیا اونقد کوچیکه که آدمایی رو که ازشون متنفری هر روز میبینی

ولی اونقدر بزرگه که اونی که دلت می خواد رو هیچوقت نمیبینی …
.
.
.
به من گفت برو گورِت رو گم کن …

و حالا هر روز با گریه به دنبال قبر من می گردد !!!

کاش آرام پیش خودت و زیر زبانی می گفتی :

“زبانم لال !”
.
.
.
دردم این است که باید پس از این قسمت ها

سال ها منتظر قسمت آخر باشم
.
.
.
سکوت و خلوت بغض شبانه / چه دلگیر است بی تو حجم خانه

تو رفتی و دلی دارم که هر دم / برای گریه می گیرد بهانه
.
.
.
دوست دارم یک شبه ، هفتاد سال پیر شوم

در کنار خیابانی بایستم…

تو مرا بی آنکه بشناسی ، از ازدحام تلخ خیابان عبور دهی…

هفتاد سال پیر شدن یک شبه

به حس گرمی دست های تو

هنگامی که مرا عبور میدهی بی آنکه بشناسی،

می ارزد..!
.
.
.
لعنت به همه قانون های دنیا که در آن شکستنِ دل پیگرد قانونی ندارد !
.
.
.
هر سحر آفتاب من بودی

همه شب ها شهاب من بودی

ور شکستم بدون چشمانت

تو تمام حساب من بودی . . .
.
.
.
گهگاهی سفری کن به حوالی دلت

شاید از جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد
.
.
.
خــوب ِ مــن ،

همین جا درون شعرهایم بمان

تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد

به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛

من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها

شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان

تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم
.
.
.
بهار من مرا بگذار و بگذر / رهایم کن برو دلدار و بگذر

من عادت می کنم اینجا به غمها / مرا پر کن از این اجبار و بگذر

.
.
.
توی دنیایی که قلبا هر کدوم یه جا اسیرن

کاش به فکر اونا باشیم ، که از این زمونه سیرن
.
.
.
من مرده ام … به نسیم خاطره ای ، گاهی تکانی می خورم … همین
.
.
.
رد پای زرد پاییز / باز میون لحظه هامه

قطره های سرد بارون / دوباره رو گونه هامه

ابرای سیاه غصه / آسمونمو پوشونده

دیگه خورشیدی ندارم / داغ تو اونم سوزونده
.
.
.
من ماندم و حلقه طنابی در مشت
/ با رفتن تو به زندگی کردم پشت

بگذار فردا برسد می شنوی / دیروز غروب ، عاشقی خود را کشت

.
.
.
اولین خنده ز بی دردی بود

آخرین گریه ز بی درمانی
.
.
.
خاطرات آدم مثل یه تیغ کند میمونه که رو رگت میکشی!

نمیبره اما تا میتونه زخمیت میکنه
.
.
.
خسته ام از لبخند اجباری / خسته از حرف های تکراری

خسته ام از آدم های تکراری / خسته از محبت های خالی
.
.
.
همانند پلی بودم برای عبورت

به فکر تخریب من نباش

رسیدی دست تکان بده

من خود فرو میریزم …
.

شنبه 21 مرداد 1391برچسب:گریه دار,

  توسط مردبارانی  |
 

یک

شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

یک

شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

یک کوچولو عاشقانه

عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده ..

امــروز بـویــیدَمَش عمــیق ِ عمــیق ِ!

و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم!

و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم ِ دیگری ست ..

و غمــت سـهم ِ مــن!
.
.
.
درد اگر سینه شکافد ، نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو !

استخوان تو اگر آب کند آتش غم ، آب شو ، آه مگو !
.
.
.
شبانه هایم برای تو

عشق هم ...

خاطره ی مُرده ای باشد

برای وقت های کسالت
.
.
.
من که به هیچ دردی نمیخورم …

این دردها هستند که چپ و راست به من میخورند …
.

شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

دل ننوشته

نميدونم چرا دلم نميخواد ديگه مطلب بزارم

چقدر حرف زدن سخت شده. بايد واسه حرف زدن از دل التماسش كرد تا بشه چند كلمه نوشت

شنبه 7 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

فروغ

در من و اين همه زمن جدا

با مني وديده ات بسوي غير

بهر نمانده راه گفت وگو

تو نشسته گرم گفتگوي غير

غرق غم دلم به سينه مي تپد

با تو بيقرار وبي تو بي قرار

واي ازآن دمي كه بي خبر زمن

بر كشي تو رخت خويش از اين ديار

سايه ي توام بهر كجا روي

سر نهادم به زير پاي تو

چون تو در جهان نجسته ام هنوز

تا كه بر گزينمش بجاي تو

شادي وغم مني به حيرتم

خواهم از تو...در تو آورم پناه

موج وحشم كه بي خبر زخويش

گشته ام اسير جذبه هاي ماه

گفتي از تو بگسلم...دريغ و درد

رشته ي وفا مگر گسستني است؟

بگسلم ز خويش و از تو نگسلم

عهدعاشقان مگر شكستني است؟

ديدمت شبي،بخواب و سر خوشم

وه...مگر به خواب ها ببينمت

غنچه نيستي كه مست اشتياق

خيزم و ز شاخه ها بچينمت

شعله مي كشد به ظلمت شبم

آتش كبود ديدگان تو

ره مبند... بلكه ره برم بشوق.

در سراچه غم نهان تو

شنبه 7 مرداد 1391برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

اسمس خمشل ولي غمگين

یارب تو او را همچو من بر غم گرفتارش مکن

در شهر غربت ای خدا هرگز تو ازارش مکن

هر چند او از رفتنش چشمان من گریان نمود

لیک ای خدای مهربان از غصه پر بارش مکن . . .

.

.

.

تو بارون که رفتی شبم زیرو رو شد

یه بغض شکسته رفیق گلو شد . . .

.

.

.

احساس سوختن به تماشا نمی شود

آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم . . .

.

.

.

این دلی که شکستی مال من نبود

خیلی وقت پیش تقدیم به تو شد

خوشحالم چون حالا میتونم جای دل سنگ بذارم تو ســ ــینه . . .

.

.

.

کاش همانطور که از شکستن تکه ای شیشه بر میگردی و نگاهش میکنی

وقتی دل مرا شکستی ، یکبار بر میگشتی

فقط نیم نگاهی میکردی . . .

.

.

.

خوشحالم که بردم چون کسی رو از دست دادم که دوستم نداشت

خوشحالم که باختی چون کسی رو از دست دادی که دوستت داشت . . .

.

.

.

تو روزگار رفته ببین چی سهم ما شد

از عاشقی تباهی

از زندگی مصیبت

از دوستی شکستو

از سادگی خیانت . . .

.

.

.

با تو بودن خیلی وقته که گذشته

بی تو بودن مثل مهر سرنوشته

حالا اسم تو را هی زمزمه کردن

واسه من نه تو میشه نه فرقی داره . . .

.

.

.

از دشمنان برند شکایت به دوستان / چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم ؟

.

.

.

از تو متنفرم حتی اگر اندازه تمام ستاره های آسمان هم دوستم داشته باشی

برایت آرزوی مرگ نمیکنم چون باید بمانی و خوشبختی من و بد بختی خود را ببینی . . .

منتظر آن روز هستم

مانند روزی که رفتی و گفتی دیگر باز نمی گردی

.

.

.

زتو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران

رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

تو بمان و دگران وای به حال دگران . . .

.

.

.

تا که بودیم ، نبودیم کسی /  کشت ما را غم بی هم نفسی

تا که خفتیم همه بیدار شدند /  تا که مردیم همگی یار شدند

قدر آن شیشه بدانید که هست /  نه در آن لحظه که افتاد و شکست . . .

.

.

.

گفتی شتاب رفتن من از برای توست / آهسته تر برو که دلم زیر پای توست . . .

.

.

.

یادمان باشد:

اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم

که در این بحر دو رنگی و ریا دگر حتی طلب آب ز دریا نکنیم . . .

شنبه 7 مرداد 1391برچسب:اسمس غمگين,

  توسط مردبارانی  |
 

تخیلات شیرین

چقدر خوبه انقدر آدم تخيل داشته باشه

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم

كه میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت كنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم.


تا اینكه یك روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..

نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..

دختر با خودش میگفت :میدونی كه من هیچوقت نمیذاشتم

تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا كنی..

ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی

...شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید...

چشمانش را باز كرد..

دكتر بالای سرش بود.به دكتر گفت چه اتفاقی افتاده؟

دكتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.

شما باید استراحت كنید..درضمن این نامه برای شماست..!

دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاكت دیده نمیشد.

بازش كرد و درون آن چنین نوشته شده بود:



سلام عزیزم.الان كه این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.

از دستم ناراحت نباش كه بهت سر نزدم چون میدونستم

اگه بیام هرگز نمیذاری كه قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این كارو انجام بدم..

امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)


دختر نمیتوانست باور كند..

اون این كارو كرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..

آرام اسم پسر را صدا كرد و قطره های اشك روی صورتش جاری شد..

و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نكردم...

شنبه 7 مرداد 1391برچسب:باور نكردني,

  توسط مردبارانی  |
 

 



نیا باران زمین جای قشنگی نیست.... من از اهل زمینم خوب میدانم که اینجا قدر مردم را به جو اندازه میگیرند نیا باران زمین جای قشنگی نیست.... در اینجا گل در عقد زمبور است ولی در سر سودای بلبل دارد. نیا باران رمین جای قشنگی نیست..... نیا
marde_barani0000@yahoo.com


 

 

 مست عالم
 یک دنیا غریبم
 یه وقتایی هست...
 ﻓَﺮﻗﮯ ﻧَﺪﺍﺭَﺩ ﺯِﻧﺪِﮔﮯ ﺑﺎ ﻣَﺮﮒ
 حاضری برام زندگی کنی؟
 مرا ببوس
 با ما در کانال بارانکده همراه باشید،منتظر شما هستیم
 پشت این چهـره ی آرام
 باران تویی
 سه تا دیونه
 سایه سفید
 توروخدا
 یکی بود
 بـا خودم اتمـــــــام حُجــَــت مــی کنم
 باران
 آخرین آرزو
 میترسم تنهاشم
 تو بارون که رفتی
 بی خــــــــــیال قلبی که
 متن عاشقانه
 سیاوش
 تو رفتی
 ارزشش رو نداشت
 تو بی من
 عاشقانه
 اسمس
 عاشقانه
 باران
 غمگین
 شروع
 جملات غمگین
 عطر تنت
 باران زده
 مطالب بارانکده
 مطالب بارانکده
 بارانکده
 فلانی
 بارانکده(1)
 سارا
 تنهایی

 

بهمن 1395
مرداد 1395
تير 1395
تير 1394
آبان 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390

 

مردبارانی

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بارانکده و آدرس barankd.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





بارانکده(میهن بلاگ)
باران گرافیک
گالری عکس رویایی
پروانه ها
نور عشق
دختر بارانی
سپنتا
♥کلبه♥
عاشق تنها
زندگی عشقی
ناگفته ها(داداش آرش)
هیچکس همراه نیست(تنهای اول)
اشعار عاشقانه
دختر از جنس بارون
☂شب بارانی☂
زیر باران
دل شکسته
حرفهایی برای نگفتن
دنیای بازی های من
اگر تنهاترین تنها شوم بازهم خداهست
کلبه تنهایی من
دختری از جنس باران
بهار
مردبارانی
بارونو
دنياي فهيمه
♂ ♣ عاشــقانه ها ♠ ♀
یخ فروش جهنم
♣*♣*♣دل نوشته هاي تنهاترين عاشق دنيا♣*♣*♣
ღ بـهـتـریـن شـعـرهــایی که خــونـدم ღ
مـحـمـد جـــــان دوسـتـت دارم
***love forever***
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
ماهنامه پرنیان
آسمان آبی
عكس ناياب رپرها
ترنم باران
مردبارانی
بارانکده
مردبارانی
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه
همسریابی
درگاه پرداخت اینترنتی

 

Rain 24
نم نم بارون
یادم تورا فراموش
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
سفارش آنلاین قلیون

 

RSS 2.0

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 20
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 44
بازدید ماه : 151
بازدید کل : 31105
تعداد مطالب : 691
تعداد نظرات : 205
تعداد آنلاین : 1

Alternative content