روزی ازم پرسیدی بزرگترین آرزوت چیست ؟
گفتم بر اورده شدن ارزوی تو !
ولی ندانستم ارزوی تو جدایی از من است . . .
کاش میدانستی که جهانم بی تو الف ندارد . . . !
متنفرم از انسان هایی که دیوار بلندت را می بینند ، ولی به دنبال همان آجر لق دیوارت هستند که :
تو را فرو بریزند !
تا تو را انکار کنند !
و از رویت رد شوند . . .
مگه اشک چقدر وزن داره ؟ که با جاری شدنش ، اینقدر سبک می شیم !
عطرهای خوب ، شیشه خالی شان هم بعد سال ها هنوز عطر می دهد . درست مثل جای خالی تو . . .
من دهقان فداکاری شده ام ، که تمام وجودش را به آتش کشیده روبرویت !
و تو قطاری که چشم دیدن مرا ندارد . . .
سوت می کشد در هوا ، کابل تلفنی که می توانست زیباترین عبارات جهان را از عاشقی به عاشقی برساند . . . !
دو ببتی دل شکسته
آتش گرفتن ای غم و افروختم بس است / یک دم رها نمی کنی ام سوختم بس است
سنگین شدم ز درد و چو سنگی به در خویش / خون را چو لعل در جگر اندوختم بس است . . .
تو را طلب نمیکنم !
نه اینکه بی نیازم . . .
صبورم !
از هر چه میترسیدم سرم آمد . . .
کاش تو هم ترسناک بودی
می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست / آنچنان که تارو پود قلب من از هم گسست
می روم با زخم هایی مانده از یک سال سرد / آن همه برفی که آمد ، آشیانم را شکست
می روم اما نگویی بی وفا بود و نماند / از هجوم سایه ها ، دیگر نگاهم خسته است
راستی : یادت بماند از گناه چشم تو / تاول غربت به روی باغ احساسم نشست
طرح ویران کردنم اما عجیب و ساده بود / روی جلد خاطراتم دست طوفان نقش بست
نظرات شما عزیزان:
|