ای عاشـق دلــداده ، ما را چه به عشـق بازی
این عشق ، هوس آمد ، شاید که هوس بازیم
از دل که فغــان برخاسـت ، از موی پریشـانی
دستم به گنه برخاست،چشمم به لبت راضی
شوریده به سر گشتم، آواره به کوی تو
چشـمم به شعف آمـد ، از برق نگـاه تو
دزدانــه نظــر کــردم ، بر سـاق بلوریــنـت
تو رند تر از من باش ،دامن به سرت بگذار
شــب را به خـیـال تـو ، تـا صبـح گـذر کردم
از این کوچه به آن کوچه ،دست همه بوییدم
چرکی به تــنم بسته ، عریان نشوم پیدا
لیک ، لعل لب رنگینت ، مهری به تنم پیدا
من بنده ی تقصیرم ، تو مرحمتی فرمای
جامی بده بر دستم ، لب را به لبم بگذار
نظرات شما عزیزان:
|