تقدیم به خیام
من بی می ناب زیستن نتوانم بی باده کشید بار تن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم
البته بعد از این ماه
امــروز کـه موســـم جوانی من است می نوشم از آنکه کامرانی من است
عیبش مکنید اگر چه تلخ است خوشست تلخ است از آنکه زندگانی من است
چون بلبل مست راه در بستان یافت روی گل و جام باده را خندان یافت
آمد به زبان حال در گوشم گفت دریاب که عمر رفته را نتوان یافت
نظرات شما عزیزان:
|